!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2012/07/10

آکسیون حمایت از افغانستانی های ساکن در ایران

فراخوان به تجمع اعتراضی در برابر سفارت جمهوری اسلامی 
در حمایت از
حقوق شهروندان افغانستانی ساکن در ایران
شنبه 14 جولای 2012 ساعت 15 تا 17
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش داشته­ اند
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
این وطن هرگز برای من وطن نبود. (لنگستون هیوز، ترجمه احمد شاملو)
چندی است که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی به اشکال گوناگون و با بهانه­ های واهی به اقدامات سرکوبگرانه و نژادپرستانه­ ای علیه افغانستانی­ های ساکن شهرهای مختلف ایران دست زده است. یک روز ممنوعیت ورود به اماکن تفریحی و پارک­ها، یک روز حمله به محل سکونت ایشان و شکنجه و توهین و آزار و به آتش کشیدن خانه­ های­شان، یک روز ممنوعیت فروش مواد خوراکی و نیازهای اولیه­ ی زندگی و غیره. این سطح و شیوه ی سرکوب یادآور نسل کشی یهودیان توسط نازیسم هیتلری، آپارتاید ضد سیاه پوستان در آفریقای جنوبی و ایالات متحده­ی آمریکا و نژادپرستی صهیونیستی است.
دولت ایران در شرایطی دست به این اقدامات می زند که باز در یک بحران سیاسی حاد داخلی و بین­ المللی به سر می­ برد و چشم­ انداز یک شورش اجتماعی و قیام مردمی را انتظار می کشد، بنابراین با دست‌آویز قرار دادن مساله­ ی «حضور اتباع بیگانه» و «اقامت غیر قانونی» آن­ها در ایران، سعی در فرافکنی بحران­ هایش دارد. سرکوب سیستماتیک در دانشگاه ها و مراکز آموزشی – فشار و تبعیض دایمی بر دختران و زنان – اعدام مردم عادی و فعالین سیاسی – سرکوب و اعدام فعالین سیاسی عرب و محاصره ی نظامی محله های عرب نشین – سرکوب ملل تحت ستم کرد و بلوچ و ... به بهانه ی تجزیه طلبی – یورش به نشست های کارگری و دستگیری کارگران و فعالین و اندیشمندان این جنبش و ... مواردی هستند که رژیم اسلامی در فرافکنی بحران هایش به آن ها دست می یازد. از دیگر سو می بینیم که دلالان قدرت از اصلاح طلبان و سلطنت طلبان گرفته تا نیروهای سازش کار و جنگ طلب اپوزیسیون نیز، در نشست ها و کنفرانس های متعدد تزهای ورود دموکراسی به ایران و پایان سرکوب ها را فرموله می کنند. دخیل بستن به "خون پاک آریایی" و "ملی گرایی و وطن پرستی" از یک طرف و همراهی با طرح های قدرت های بزرگ برای دخالت بشردوستانه (بخوانید تایید دخالت خارجی و جنگ) از طرف دیگر خود را به وضوح نشان می دهند.
ما به عنوان بخشی از نیروهای سرنگونی طلب اپوزیسیون، نه با ملی گرایی و وطن پرستیِ پوچ سروکار داریم و نه با طرح های رنگارنگ قدرت های غربی. به نظر ما هردوی این آلترناتیوها پوسیده و متعلق به دنیای کهن است. ما برای رهایی همه ی ستمدیده گان ایران و جهان مبارزه می کنیم و با صدای رسا می گوییم که: افغانستانی­ های ساکن ایران، شهروندان قانونی و به حق این جهان و این زمین و ایران هستند. مطالبه­ ی تمامی حقوق و امکانات مورد نظر برای شهروندان، برای آنان از همین امروز و به تمامی یک ضرورت عاجل است. آنان جزئی از طبقه ­ی کارگر ایران می­ باشند، هم­ سرنوشت با طبقه­ ی کارگر و زحمتکشان ایران اعم از ترک و لر و کرد و فارس و عرب و ترکمن و بلوچ... این وظیفه­ ی تمام نیروهای پیش­رو است که نیروی فروخورده و ستم­کشیده­ ی زنان و مردانِ زحمتکش افغان را علیه رژیم جمهوری اسلامی، علیه مناسبات ضد انسانی و ظالمانه­ ی سرمایه بسیج و متحد و آگاه کند. پیوند انترناسیونالیستیِ ملل تحت ستم و تحت سلطه­ در ایران می­ تواند به نیرویِ عظیمی در مسیر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و در مسیر رهایی تبدیل شود.
همه‌ی آزادی‌خواهان را دعوت می کنیم تا روز شنبه 14 جولای 2012 بعد از ظهر در برابر سفارت رژیم اسلامی ایران حضور به‌هم رسانند.
زمان: شنبه ۱۴ جولای ۲۰۱۲
مکان: مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران
Franklin D. Rooseveltlaan 115, 1050 Brussel


شورای دانش­جویان و جوانان چپ ـ کمیته ­ی بلژیک
کمیته­ ی دفاع از مبارزات مردم ایران ـ بلژیک
سازمان زنان ۸مارس (ایرانی ـ افغانستانی) ـ بلژیک
0486484365 Tel:

2012/06/26

گردهمایی اعتراضی به اعدام ها در اهواز-بروکسل

تحققِ آرزوهای برباد رفته در گردهمایی اعتراضی به اعدام ها در اهواز- بروکسل

طیِ ساعاتِ گذشته در بلژیک فراخوانی از سویِ "انجمن پرسپولیس، جنبش جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک ایران ـ بخش بلژیک، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب دموکرات کردستان ـ کمیته بلژیک و فدراسیون اروپرس" منتشر شده و همه گان را به تظاهرات در برابرِ سفارتِ جمهوری اسلامی فراخوانده است. بیانیه شروعی آتشین دارد که با بیانیه های پیشینِ این نیروها تفاوت بسیاری دارد و کافی ست که به سه یا دو سال قبل و فراخوان ها و شعارهای این مجموعه مراجعه کرد و این تفاوت را دید. در طولِ سالیانِ گذشته و به خصوص در دورانِ خیزشِ بعد از انتخابات 1388، مجموعه ی این نیروهابه علاوه ی نماینده گانِ سرفرازِ سازمانِ اکثریت و توده ای ها به خاطرِ موضعِ سرنگونی طلبیِ جمعِ ما "کمیته ی دفاع از مبارزات مردم ایران - بلژیک" یا "کمیته ی جوانان - بلژیک" بارها برنامه های جداگانه ای تدارک دیده و برخی از آن ها در ایجادِ اخلال در برنامه های ما کم نگذاشتند و هرآن چه توانستند بر ضد ما گفتند! دلیلِ اصلی شعارهای ما بود مانند: "مرگ بر جمهوری اسلامی" ، "موسوی یک بهانه ست کل رژیم نشانه ست" ، رژیمِ اسلامی نابود باید گردد" ، "زنده باد مبارزه ی خلق های تحت ستم بر علیه جمهوری اسلامی" و این که ما شعار "مرگ بر تمام جناح های رژیم" را همیشه به هم راه داشتیم. به خصوص برخی از آن ها بعد از برنامه ی موفقِ ما برای معلم زندانی "فرزاد کمانگر" ما را تجزیه طلب خواندند! ما در برخورد با خوش رقصی های عنصرِ ضدمردمی و ضد کمونیست "ابراهیم نبوی" که با دعوتِ بخشی از این نیروها در برابر اتحادیه ی اروپا طنازی می کرد، با آن بخش در تقابل قرار گرفتیم، این تقابل در جایی بود که نبوی درباره ی جان باخته گانِ دهه ی 60 خطاب به رفقای ما گفت: "این ها مشتی کمونیست بودند و حق شان بود اعدام شوند و ..." و ما او و هم پیمانانش را افشا کردیم! یا در برابر اتحادیه ی اروپا که بزرگ ترین تظاهراتِ سبزها در بروکسل بود، ما آن ها را در تظاهراتِ خودشان افشا کردیم. در آن روز نماینده ی اکثریت که امروز عضو کمیته ی مرکزی شان شده، به ما گفت که "اسم را در شعارهای مان ننویسیم"! منظور موسوی بود که ما افشایش کرده بودیم! 
و امروز نیروهای فوق الذکر در دو پاراگرافِ ابتداییِ فراخوان، بالاترین حد از رادیکالیسمِ خود را نشان می دهند و فریادِ "کنار گذاشتنِ حکومت اسلامی در ایران" را سرمی دهند. این موضوع را به عنوانِ یک ارتقا و عامل تحول برای این نیروها به نسبتِ مواضعِ سیاسیِ سالیانِ گذشته شان باید محسوب کرد اما این که چگونه کنار گذاشتن این حکومت و توسطِ کدام نیرو کنار گذاشته شدن را باید از لابه لای اوراقِ حزبی، سازمانی و بیانیه های شان استخراج کرد!
در بخشِ اصلیِ فراخوان آمده است که "در هفته گذشته، ‫جمهوری اسلامی ۴ تن از جوانان میهن مان را که از اعراب وطن پرست خوزستان بودند به دار آویخت و ...  ...‬........................
‫ ‫اگر عاشق سرزمین ایران هستید و یکپارچگی آن را می خواهید چه خواهان دولت مرکزی مقتدر و دموکراتیکی هستید و چه ‬دموکراسی ‫برای ایران را در فدرالیسم و تقسیم قدرت دولت مرکزی می دانید، ‬در گردهمایی ضد اعدام و محکوم ساختن کشتار ۳ برادر به نام های عباس حیدریان، طه حیدریان، عبدالرحمن حیدریان و یک جوان دیگر بنام علی نعامی شریفی، جوانان عرب ایرانی در خوزستان به وسیله رژیم ایران، شرکت کنید.
‫بیائید برای خونخواهی و دادخواهی مردم میهن خود، مانند کاوه آهنگر، درفش کاویانی از پیراهن خونین جانبازان خود برافراشته سازیم و به جنگ دیوان و ددان برویم.‬
‫تنها چاره ما برای رهایی از چنگال های مرگ و فقر و بدبختی این رژیم در دو چیز است: اتحاد همه نیروهای آزادیخواه و سرنگونی کامل همه جناح های وابسته به حکومت اسلامی در ایران.‬
‫ما همه آنانی را که افکارشان با این بیانیه همخوانی دارد، به یک تظاهرات مشترک فرا می خوانیم.
"‬(بخش هایی که زیر آن ها خط کشیده شده برای تاکید و از جانب بنده است - نویسنده ی وبلاگ)
خب باید پرسید که از کِی و بر چه اساسی اعرابِ اعدام شده را به "وطن پرستی"ِ سراسر ارتجاعی و شوونیستی می چسبانید که عامل و ابزارِ رژیمِ اسلامی برای سرکوبِ آن هاست؟ 
باید پرسید؛ در کشوری که سه رنگِ پرچمِ آن، نمادِ سرکوبِ ملل و پایمال کننده ی حق انتخابِ و حق سرنوشتِ ملل غیرفارس است، چگونه می شود اعراب را وطن پرست نامید؟ از کُرد ها و بلوچ ها و آذری ها دیگر چرا مایه می گذارید؟
در ادامه و برای دعوت به تظاهرات شرط می گذارند؛ با آوردنِ کلمه ی "اگر" ! "اگر"ی که خود را تعریف کرده است. سرزمینِ ایران و عشاقِ آن یکی از دو طرحِ پیشنهادیِ روشن شده را باید بپذیرند! واقعاً جالب است در سرزمینی که مزد گورکن از آزادی زن و از حق تکلم به زبانِ مادری برای مللِ غیرفارس بیشتر است، این دو طرحِ کهنه چگونه باید عاشقانه پذیرفته شود؟ 
"دولت مقتدرِ مرکزی" ! طرحِ این آلترناتیوِ بورژوایی مالاندنِ خود به هر آنچه سازش و تسلیم طلبی و مماشات با بقایا یا بخش هایی از نظامِ فعلی است! در تجربه ی عملیِ نیروهای فوق -چه در غالبِ احزاب موجود و چه وابسته گی های سیاسی نیروهای نهادی و انجمنی- این موضوع خود را تاریخاً نشان داده است. مگر از جمهوری اسلامی مقتدرتر هم می خواهید؟ یا شاید گمان براین است که با وجود و شراکتِ شما در چارچوبه ی موجود ولو با اندکی تغییر در نام و لباس و ظاهر و ... و درواقع اصلاحات و ترمیماتی انجام می شود که دولتی مقتدر و مرکزی و دموکراتیک تشکیل می شود؟ افسوس که توهم فوق 33 سال است که رسوایی اش آشکار شده ولی باز هم صدافسوس که هنوز استراتژی این نیروهاست و امکانِ تحقق هم دارد.
"فدرالیسم و تقسیم قدرت دولت مرکزی"! برای این ترکیب بهتر است زیاد وقتِ خواننده گان را نگیرم. هم احزابِ مدافعِ این نظریه معرّف خاص و عام هستند و هم تعریفِ این ترکیب در عالمِ سیاست اظهر من الشمس است. فدارلیسمی که باید توپ ها و هواپیماهای ناتو و اسرائیل دروازه های تحقق اش را بگشایند و بر روی تلی از بدن های سلاخی شده بنا شود! فدرالیسمی که آرزوی سوئیس و بلژیک شدن را در محدوده ی جغرافیایی ایران دارد بدون این که توجهی به تفاوت سرمایه داری در این دو قسمتِ از کره ی زمین کند! خب نیازی به این همه تحلیل و بررسی و تامل نیست. قرار است بنای تقسیمِ قدرت مرکزی و فدرالیسمِ درپیِ آن، درست و دقیقاً بعد از انهدامِ هست و نیستِ مردم انجام شود. 
توهماتِ قابلِ تحققِ نیروهای برگزارکننده ی تظاهرات، بعد از سازشِ موسوی و رهبرانِ سبز و به بازی نگرفتن شان توسط آمریکا بسیار کم رنگ شده بود تا این که بوی گوشت و خون (ببخشید بوی قدرت) و نسیمِ فدرالیسم از لیبی و شمالِ آفریقا و امروز از سوریه وزیدن گرفت و به این نیروها رسید. بله چرا که نه؟ دخالتِ بشردوستانه چرا که نه؟! این گونه طرح موضوع، مخالفت با جنگ و اشغال را هم درخودش دارد! وقتی تضمین شود که بعد از حمله ی نظامیِ ناتو و اسرائیل، اشغالی در کار نباشد و امکانِ حضورِ سریعِ آن ها در صحنه ی سیاسی باشد؛ پس تحقق و ایجادِ "دولت مقتدر مرکزی" فراهم خواهد شد. حالا اگر به خاطرِ تضادهای حادِ منطقه ای و ملی نشد که این دولت این همه مقتدر و مرکزی باشد، خب فدرالیسم که هست! دوای هر دردی در عدمِ تحققِ "دولتِ مقتدر مرکزی" ، "فدرالیسم و تقسیم قدرت دولت مرکزی" است! هورا با یک تیر می شود دو نشان زد! اگر....... این اگر در معنای دیگری طرح می شود: 
"اگر" دخالت بشردوستانه انجام شود!
و بدین سان عاشقانِ سرزمینِ ایران با درفشِ کاوه آهنگر در برابر سفارت به صف خواهند ایستاد.
26 جون - بروکسل

2012/06/19

نشریه‌ ی رادیکال ـ شماره‌ ی هشتم

نشریه‌ی رادیکال ـ شماره‌ی هشتم

2012/06/02


به ­یادِ آذر درخشان و زندگیِ در اوجش
آذر درخشان، زنِ انقلابی و کمونیست در روز 26 ماه مه 2012 در بیمارستانی در پاریس برای همیشه از بینِ ما رفت. مبارزی که تمامِ ابعادِ زندگی­ اش را در خدمت به رهاییِ طبقه­ ی خود و رهاییِ زنان به ­عنوانِ ستم­ کش­ ترین قشرِ بشر صرف کرد و در این راه 11 سال با بیماریِ مهلکِ سرطان دست و پنجه نرم کرد و سرانجام جبرِ طبیعت بر او غلبه کرد. آذر درخشان، نامِ مستعارِ "مهری علی ملایری" بود که در خانواده­ ای کارگری و زحمت­کش به­دنیا آمد و در محله­ های جنوبِ شهر رشد کرد. دغدغه و شورِ او به رهاییِ زحمت­ کشان، به تجربه ­ی مشخصِ زندگیِ وی اتکا داشت و این شور و حرارت را تا آخرین لحظه از عُمرِ پُربارِ خویش نشان می­ داد.
آذر مانند بسیاری از هم ­نسلانِ خود، با کوله­ باری از سئوال و خشم و با چشمانی باز و جویا به خارج از کشور رفت تا با تحصیلِ علم و دانش بتواند بازگردد و زندگیِ بی­ چیزان را تغییر دهد. دورانِ کوتاهِ تحصیلِ او در خارج از کشور به آشنایی با فعالینِ کنفدراسیونِ احیا و جنبش ­های مبارزاتیِ غرب گذشت. چشمانِ آذر در این آشنایی و مبارزات، آن­ چنان باز شد و آگاهیِ او چنان جهش­ وار رشد کرد که فعالیتِ متشکلِ سیاسیِ خود را از همان روزها آغاز کرد و تا لحظه­ ی مرگ، خود را عضوی از یک تشکل می ­دانست. آذر در روزهای انقلابِ 57 به خیابان­ های تهران بازگشت و هم­ راه با ده­ ها هزار مبارزِ دیگر به مبارزه پرداخت. پس از سقوط نظامِ سلطنتی آذر هم مانند بسیاری از کمونیست­ هایِ انقلابیِ آن دوران، به مبارزه علیه استبداد تازه به قدرت رسیده پرداخت. فعالیت در تشکلاتِ کارخانه ­ها و ارتباط با کارگران و زحمت­ کشان در هیاتِ یکی از اعضای اتحادیه­ ی کمونیست­ های ایران و تلاش برای شکل­ گیریِ قیامِ آمل از جمله فعالیت­ های آذر بود. بعد از شروع قتلِ­ عام ها و سالِ سرخِ 60، شکستِ سربداران و جان ­باختنِ برادرِ جوانش در قیامِ آمل، آذر مجبور به زندگیِ مخفی با دو فرزندِ کوچکش شد. مانندِ هزارانِ دیگر، سایه­ ی مرگ بر سرِ آذر نیز افکنده شده بود. درنهایت مجبور به خروج از کشور در شرایطِ بسیار دشواری شد. حضورِ او در خارج از کشور را اکثرِ رفقا و دوستانش به­ خوبی به ­یاد دارند؛ نه اقامت­ گاهی و نه حتی کارتِ شناساییِ مشخصی. این­ بار مساله ­ی آذر خیلی فرق می­ کرد و بسیار بزرگ ­تر بود. بخش اصلی و بزرگی از یاران و رفقای سازمانش و سازمان­ های دیگر قتل و عام شده بودند و آذر به­ همراهِ اندک رفقای انقلابی ­اش وظیفه ­ی دشوارتری را در برابر خود می ­دید. او باید در بازسازیِ فکری – تشکیلاتیِ سازمانش و تبدیلِ آن به حزب کمونیستِ ایران(م ل م) واردِ عمل می ­شد. آذر در تمامِ این دوران با یک کوله­ پشتی عازم سفر به شهرهای مختلفِ آلمان، به اسکاندیناوی، ترکیه و پاریس و ... بود. او در این سفرها ضمنِ انجامِ فعالیت­ های تشکیلاتی ­اش، موجی از انرژی و زندگی و امید را در زخم­ خورده­ گانِ رژیم و جوانانِ نسلِ جدید بپا­می­ کرد. آذر در تمامِ دورانِ فعالیتِ خود بر ضروت فعالیتِ سازمان­ یافته و هدف­ مند و کلاً سازمان­ دهی تاکید داشت و از جمله کمونیست­ هایی بود که بدونِ خجالت از گذشته­ و نسلِ خود یاد می­ کرد و بی ­رحمانه خطاها و انحرافاتِ آن را برملا می­ کرد. برای آذر حفظ و تبلیغِ دستاوردهای نسلِ انقلابیِ 57 و نقدِ بی­ رحمانه ­ی خطاهای آن­ها به ­واقع مبارزه بود و از تحلیل ­های دمِ ­دستی گریزان بود. نگاهِ او به مساله­ ی زنان و اختصاص دادنِ بخشِ پُرباری از زندگیِ خود به مبارزه در این جهت، یکی از عرصه­ های نقدِ او به گذشته و حالِ جنبشِ کمونیستی بود که در خلقِ فضایِ دیگری در رابطه با مساله­ ی زنان در جنبشِ چپ نقش به ­سزایی ایفا کرد. آذر این مبارزه­ را با نبردِ بزرگ با دشمنِ اصلی یعنی رژیم اسلامی و نظامِ سرمایه­ داری لازم و ملزوم می­ دانست و هرگسستی از این انحرافات را حرکتی در جهتِ عقب­ راندنِ ارتجاع تلقی می­ کرد.
یادگارهای آذر برای نسلِ ما و جوانانِ فردا، نوشته­ هایی ­ست که هیچ­گاه فرصتی نیافت تا تمامیِ انباشتِ تجربی و فکریِ خود را با ما درمیان بگذارد. "کتابِ زنانِ سالِ صفر" از جمله یادگارهای باارزشِ آذر برای ماست. مبارزه­ ی انترناسیونالیستیِ او نیز یادگارِ دیگری­ است. آذر در اوج و با انباشتی از طرح­ ها و ایده­ ها نو برای مبارزه، آموختن و زندگی رفت. تمام کسانی که فقط یک­ بار آذر را دیده بودند می­ دانند که او همیشه انقلابی و محکم بود ولی همیشه حرفِ تازه­ای داشت و مسیری تازه را نشان می ­داد. این خصلتِ نوبودن و ابتکار و سنت­ شکنی خصلتی بود که آذر را در زندگی و مبارزه به اوج رسانده بود. اندوهِ از دست دادنِ آذر سنگین است ولی امیدی که در جنبش کمونیستی و زنان ایجاد کرد و میراثی که برای نسل ما به­ جا گذاشت، این ایده را دامن می­ زند که آذرانه دست به دستِ هم دهیم و متحدانه آرمان­ هایش را پاس بداریم.
ما در تلاشیم تا یک یادگاری تهیه کنیم. برای امضای این یادگار و تبلیغِ ایده­ ی پاس ­داشتِ به ­صورتِ جمعی، لطفاً اسامی خود را به ایمیلِ زیر ارسال کنید:

2012/06/01


وداع با آذر
گزارشِ روزی كه آذر از ميان ما رفت

ساعت دو پنجاه و پنج دقيقه صبح شنبه، رفيق آذر آخرين نفس­ ها را كشيد.
بدنش را با پرچم قرمزی كه علاقه­ مندانش در سمينارِ زنانِ چپ و كمونيست-هامبورگ به افتخار او امضا كرده بودند، پوشانديم. روی پرچم نوشته شده بود: "رفيق آذر ردّ پايت در ساحلِ زندگی كه هيچ، در مركزِ زندگی هميشه جاودانه و ماندگار است". چند ساعتی كنارش بوديم. حوالی ظهر حدود سی نفر از رفقا، ياران و آشنايان و اعضای­ خانواده ­ی آذر چند دقيقه­ ای دور او حلقه زديم. نخست متنِ كوتاهی با اين مضمون توسط يكی از رفقا خوانده شد: "نيمه شب، ما رفيقِ بسيار عزيز و گران­ قدری را از كف داديم. زنی كمونيست، مبارزی انترناسيوناليست كه آرزوی آزادیِ همه­ ی بشريت را در سر داشت و رزمنده­ ی پيگيرِ راهِ رهايیِ زنان بود.
مهری در تمام جبهه­ های مبارزه تا آخر شجاعانه جنگيد، از پای نايستاد، نااميد نشد؛ تا لحظه­ ی آخر در مقابل بيماری دليرانه مقاومت كرد.
او زندگی را عميقاً دوست داشت، قلبش بزرگ بود، افقش گسترده و زندگيش شكوفا و سرشار از طراوت و شادی.
هم­واره می­ گفت پس از مرگم عزاداری نكنيد، زندگی كنيد، مبارزه كنيد و شاد باشيد و به­دنبالِ تحققِ آرزوهای بزرگ!
آذر شانس آن را داشت كه زندگی عالی و پُربار و معناداری را از سر بگذراند. از همين رو بدل به الگویی رهايی­بخش شد. باشد اين الگو را در ميانِ همه فراگير كنيم.

جای خوش ­وقتی است كه در اين لحظات سخت كنار هم هستيم و می­ توانيم سر بر شانه ­های هم بگذاريم و گريه كنيم و بارِ اين غم و اندوهِ سنگين را با يكديگر تقسيم كنيم.
ياد و خاطره­ ی زندگیِ او، يادِ لبخندها و مهربانی­ هایش، يادِ شادی­ هايش را گرامی داريم و آرزوهای بزرگش را هم­واره زنده نگه داريم".   
پس از اين سخن­ رانیِ كوتاه يك دقيقه سكوت به احترام او صورت گرفت، سرود انترناسيونال خوانده شد و در خاتمه برای او دست زديم و هر يك از رفقا با بوسه ­ای با او وداع كرد.
بعد از آن، به­ صورتِ جمعی به پِرلاشز رفتيم، كه در همین روز برنامه ­ی سالگرد كمون بود. با پرچم آذر با جمع دوست­ دارانِ كمونِ پاريس سرودخوانان راهپيمايی كرديم و به قطعه­ ی كموناردها رسيديم. در آنجا توسط برگزار­کننده گان اعلام شد كه امروز يك زن كمونيست ايرانی درگذشت و ما نیز شاخه­ های گلِ سرخِ روی پیکرِ آذر را به ایشان سپردیم که پایِ دیوارِ کموناردها بگذارند.
سپس جمعی بر سر مزارِ رفيق پوران بازرگان رفتيم و شاخه­ های باقی­ مانده از گل­ های سرخِ پیکرِ آذر را نثار زنِ انقلابیِ دیگری كرديم. در پایانِ راه­پیمایی، به­ اتفاقِ تمامِ علاقه­ مندان واردِ كافه­ ای شده و به افتخار آذر شرابی نوشيديم و چند ساعتی كنار هم بوديم.


شهاب سیروان   : http://peykeiran.com/userfiles/file/veda_ba%20Azar12_1.pdf

اطلاعات جهت شرکت در مراسم

پیام­ ها به مناسبتِ درگذشتِ رفیق آذر درخشان

 صفحه­ ی فیس­ بوکی آذر درخشان

کانالِ یوتیوبِ آذر درخشان