!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2012/01/26

سالگرد درگذشت جرج حبش

 سالگرد درگذشت "جرج حبش" انقلابی فلسطینی
26 ژانویه سالگرد درگذشت "جرج حبش" انقلابی فلسطینی و بنیان گذار جبههء خلق برای آزادی فلسطین است. در اواسط دههء ۱۹۷۰، زمانی که بین فلسطینی ها بحث بر سر این بود که «آیا با اسرائیل باید مذاکره کرد یانه»، ژرژ حبش طی نطقی در عدن (پایتخت یمن جنوبی آن زمان) بر ضرورت رد راههایی که به نظرش سازشکارانه و تسلیم طلبانه بود تأکید ورزید و افزود که ما این موضع را برای تاریخ می گیریم. او می دانست که موضع گیری اش برخلاف جریان است و احتمال نمی داد که کسی بدان گوش سپارد، از این رو آن را «برای تاریخ» معرفی می کرد. می دانیم که روشنفکر متعهد و انقلابی گاه چاره ای ندارد جز آن که بر موضع اصولی خویش به عنوان موضعی برای تاریخ پای فشارد. آخرین موضع وی علیه قرارداد اسلو که منجر به کناره گیری اش از رهبری جبههء خلق در نیمهء دههء ۱۹۹۰ شد نیز بر همین پایه شکل گرفت. تراب حق شناس 

2012/01/25

وبلاگ پرنده نوپرواز


وبلاگ پرنده نوپرواز با اسناد و اطلاعیه های قیام آمل و
تصاویر برخی رفقای جان باخته

2012/01/24

جلسه ی پالتاك سی امين سالگرد قيام آمل

به مناسبت سی امين سالگرد قيام آمل
جلسه ی پالتاك
زمان يكشنبه 29 ژانويه 2012،
ساعت 19 به وقت اروپا، 1 بعد از ظهر به وقت نیویورک و تورانتو

اتاق:
5 Bahman Amol
Middle East / Iran

موضوع:
خاطراتی از برخی رفقای رهبری قيام آمل

با شركت رفقا
جابر كليبی، نوال محسن، شهرزاد مجاب،
امير حسن پور، مريم جزايری

برگزار كننده: * كميته ی بزرگداشت سی امين سالگرد قيام آمل*
 اين كميته به منظور گرامیداشت اين قيام تشكيل شده و می خواهد با برگزاری چند جلسه در پالتاك نسل جوان را با اين رويداد تاريخی آشنا كند.
رفقايی كه علاقمند به بيان خاطرات خود از اين قيام هستند می توانند از طريق آدرس زير با رفيق "شهاب سيروان" تماس گيرند.
ایميل: shsirvan@gmail.com
جزييات و تاريخ جلسات بعدی در اطلاعيه های بعدی و به زودی اعلام خواهد شد.

2012/01/14

فراخوان زنان مبارز و انقلابی

دعوت از همه فعالین رادیکال و انقلابی جنبش زنان!

 طی دهه های اخیر، گرایشات رادیکال و انقلابی زنان اعم از سوسیال – فمنیست ها، رادیکال فمنیست ها، سوسیالیست ها و کمونیستها علیرغم فعالیت پیگیرانه در جنبش زنان عموما فضائی مستقل برای بیان عقاید و ایده های خود نداشته اند.
 جمع ما* از گرایشات گوناگون چپ و کمونیستی زنان برآن شدیم تا فضا و مکان مناسبی برای بحث و گفتگو حول افق و دورنما، پیشروی ها، ضعف ها و محدودیت های جنبش زنان فراهم آوریم.                
با همکاری خود در این نشست، گرایش انقلابی و رادیکال درون جنبش زنان را تقویت کنید.
 برای شرکت دربحث و گفتگو و ارائه سخنرانی با ارسال فشرده آن با ئی میل زیر تا تاریخ 10 فوریه 2012  با ما تماس بگیرید.          
 آوریل 2012 8 زمان: جمعه 6 تا یک شنبه
 مکان :
 Jugendherberge Horner Rennbahn
 Rennbahnstr. 100
 22111 Hamburg
www.Jugendherberge.de/jh/hamburg-horn  
Zanane.chap@live.com با ما با این ئی میل تماس بگیرید:  2012/01/10
 *فراخوان:
 زنان مبارز و انقلابی !
 به جرات می توان گفت که طی سی و دوسال حاکمیت جمهوری زن ستیز اسلامی زنان پویا ترین قشر اجتماعی بودند که بطور دائم علیه این رژیم مبارزه و مقاومت کرده اند.تمام عمرننگین جمهوری اسلامی با این تخاصم اجتماعی رقم خورده است و همه گروهها و احزاب و جریانات سیاسی و طبقاتی مختلف را مجبور  به موضع گیری کرده است.
  جناح رفرمیست و محافظه کار جنبش زنان که دیدگاها و منافع زنان طبقات مرفه جامعه رانمایندگی می کند، خواهان اصلاحاتی جزئی در قوانین جمهوری اسلامی است و آن را «راه» دستیابی زنان ایران به «آزادی و برابری» می داند.
  اما گرایشات رادیکال و انقلابی زنان که از همان فردای 8 مارس 1357 پا به میدان مبارزه سازمانیافته علیه جمهوری اسلامی گذاردند گام ابتدائی و اولیه در راه رهائی زنان را در سرنگونی کامل جمهوری اسلامی و جدائی قطعی دین از دولت می دانند. این جناح از جنبش زنان علاوه بر موضع گیری روشن در مورد اینکه رسیدن زنان به هیچ سطح از «آزادی و برابری» در چارچوب جمهوری اسلامی ممکن نیست، در شرایطی که "دعوای "میان امپریالیسم و بنیادگرائی اسلامی صحنه سیاست جهانی را رقم می زد (و کماکان مولفه مهمی از اوضاع جهان است) با صراحت اعلام کرد که هر دوی این ها نماینده ی نظام های اجتماعی هستند که فرودستی زن و ستم جنسیتی بخشی لاینفک از آنان است و جنبش زنان باید مستقل از هر دو تکامل یابد و برای رهائی خود مبارزه کند.
 تفاوت میان دو راه و دو افق و دو برنامه در جنبش زنان بخصوص در دهسال اخیر برجسته تر از هر زمان دیگر شده است. با این وصف هنوز توازن قوا به نفع گرایش رادیکال و انقلابی برهم نخورده است. این امر در شرایطی که جامعه ما می تواند بسرعت به سوی یک تعیین تکلیف سیاسی برود خطر مهمی برای جنبش رهائی زنان است. زیرا نیروهای بورژوائیِ جنبش زنان به طور قطع تلاش خواهند کرد انرژی مبارزاتی زنان ایران را دست مایه بازسازی نظام ستم و استثمار کهن در اشکالی نوین کنند.
  مبارزه برای برهم زدن این توازن قوا کماکان در دستور کارما است. اما دست یابی به آن در گرو حرکت متمرکزتر و تکاپوی بیشتر زنان کمونیست است.  هر چند زنان کمونیست همواره هسته مرکزی و سازش ناپذیر و پیگیر گرایش رادیکال در جنبش  را تشکیل داده اند، اما برنامه و افق کمونیستی در جنبش زنان آنچنان که باید پژواک نیافته و همواره در پس پرده قرار گرفته است. حال آنکه در زمینه رهائی زنان از قید ستم، کمونیسم رادیکال ترین فکر و تلاش تاریخ بشر بوده است. رهائی انسان از جهنم جامعه طبقاتی و رهائی کامل زن از قید ستم کاملا به یکدیگر وابسته اند و این دو با رسیدن جامعه بشری به کمونیسم (که در آن نه از روابط سنتی مالکیت اثری است و نه از افکار سنتی) متحقق خواهند شد.
  ما در آستانه دگرگونی های سیاسی و اجتماعی ناگزیری ایستاده ایم. بدون شک زنان نیروی اجتماعی بزرگ و تاثیر گذاری در تغییر و تحولات سیاسی آینده ایران خواهند بود. اما سوال اینجاست که به نفع چه طبقه و برنامه ای عمل خواهند کرد؟ آیا قادر خواهند بود برنامه، افقی وسمتی را در پیش بگیرند که منطبق بر رهائی کامل زنان باشد؟ آیا قادر خواهند بود تشخیص دهند که عمیق ترین منافعشان در دگرگونی انقلابی نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک در ایران است؟ 
 این مسئله به طور تعیین کننده ای وابسته به دخالتگری زنان کمونیست انقلابی در جنبش زنان است. دخالتگری نظری و عملی آنان می تواند در جابجایی تناسب قوای موجود در جنبش زنان نقش بالائی را ایفا کند و از این طریق بر کل صحنه سیاسی و صف آرائی طبقاتی در ایران تاثیر گذارد. باید با جدیت افق و برنامه کمونیستی در مورد امررهائی زنان را شفاف کنیم و دست به تلاشی عظیم و جسورانه در فراگیر کردن آن بزنیم تا برنامه و افق کمونیستی تبدیل به قطب تاثیر گذاری در جامعه شود.
 به جرات می توان گفت اگر کمونیسم واقعی تبدیل به قطب تاثیر گذاری در جنبش زنان نشود مبارزات زنان ایران برای رهائی کامل در نیمه راه مانده و حتا می توان گفت انرژی رها شده از این مبارزات دست مایه نوسازی نظام ستم و استثمار در اشکال جدید خواهد شد.
 در شرایطی که توده های مردم بیزار از شکاف های طبقاتی و فقرو استثمار ، ستم دینی و جنسیتی، رواج جهل و سنت های عقب مانده، بی حقوقی و ستم گری ملی، دست به اعتراض و شورش و مبارزه می زنند، افق و برنامه انقلاب کمونیستی می تواند خشم زنان را به نیروی قدرتمندی در راه سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل کند. این حرکت نه فقط در ایران بلکه در کل خاورمیانه و جهان گام مهمی در جهت رهائی بشریت بوده و مسیر حرکت مبارزات رهائی بخش را روشنائی خواهد بخشید.
 اما بر کسی پوشیده نیست که گرایشات گوناگونی در میان زنان کمونیست هست. در نتیجه فرآیند شفافیت بخشیدن به افق و برنامه کمونیستی در زمینه مبارزه رهائی بخش زنان، ضرورتا نیازمند دامن زدن به بحث و جدل و جوشش فکری است. برای فراگیر کردن دورنمای کمونیسم و دامن زدن به بحث در میان زنان رادیکال وانقلابی و کل جامعه، بر آنیم که کنفرانس هائی را به حول:  جنبش رهایی زنان نیاز به کدام افق دارد؟ ساختار ستم بر زن در کارکرد نظام کنونی حاکم بر جهان چه جایگاهی دارد؟ مبارزه علیه آن در برنامه و افق کمونیستی چه جائی دارد؟  کدام پراتیک مشخص جهت بر هم زدن توازن قوای موجود در جنبش زنان مورد نیاز است. و ...  سازماندهی کنیم.( زمان و محل اولین کنفرانس در اطلاعیه ای جداگانه منتشر خواهد شد.)
 فریده رضائی،آذر درخشان، زمان مسعودی، صدیقه محمدی، ثریا فتاحی و لیلا پرنیان
 29/10/2011

2012/01/12

زندانیان سیاسی، آنسوی دیوار، هنر و واژه

گزارشی از برنامه ی «زندانیان سیاسی، آنسوی دیوار، هنر و واژه»
در روز 10 دسامبربرنامه ای به نا «زندانیان سیاسی، آنسوی دیوار، هنر و واژه» با کوشش دکتر شهرزاد مجاب و بتنی آزبورن که رساله دکترای خود را به کار بر روی زندانیان سیاسی ایران اختصاص داده است برگزار شد. این برنامه ادامهی پروژهی شهرزاد مجاب در باره زندانیان سیاسیِ دهه 60 است. چند سالی است که او این پروژه را شروع کرده و در طی راه و تداوم آن همراهان زیادی را جلب کرده است
 در برنامه ی امسال بیش از صد نفر حضور داشتند. برنامه حول معرفی دو کتاب و یک پروژهی تحقیقی اجرا شد. یکی از کتابها خاطرات زندانیان سیاسی به زبان انگلیسی و دیگری خاطرات باز ماندگان زندانیان سیاسی به زبان فرانسه و پروژهی تحقیقی در باره خشونت و آزار جنسی علیه زندانیان زن دهه 60 بود. میشل مورفی استادیار مطالعات زنان در دانشگاه تورنتو شهلا طالبی را بعنوان سخنران اول برنامه معرفی کرد. شهلا طالبی زندانی سیاسی سابق که هم تجربه زندان رزیم پهلوی را دارد و هم بیش از هشت سال را درسالهای هولناک دهه شصت در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی سپری کرده است. او اکنون استاد دانشگاه آریزونا است و در رشته ادیان تدریس می کند. وی اخیرأ کتابی به نام ارواح انقلاب بزبان انگلیسی نوشته است که در این برنامه به معرفی کتاب خود پرداخت. او در کتاب روایت کنندهای از بیرون زندان است. این کتاب در عینحال که یاد آور فرازهائی از زندگی اوست بسیاری از رویدادها و اتفاقات بیرون از زندان را نیز شرح میدهد. وی خواننده را به دوران زندان و خاطرات تلخ آن می برد و ما را با فضای دردهای شکنجه و زندگی زندانیان دهه 60 آشنا میکند. شهلا بخش کوتاهی از کتابش را که در مورد بهروز فتحی (از رهبران اتحادیهی کمونیستهای ایران) است میخواند و به مقاومت و استقامت بهروز در زیر شکنجه که به مرگ وی منجر میشود اشاره میکند. وی میگوید که این واقعه را یکی از زندانیان که با بهروز در اتاق شکنجه بوده است برای ناهید (اسم واقعی نیست) همسربهروز و دیگر همبندان تعریف می کند و ناهید با نگاهی عمیق و چشمانی غمگین همراه با غرور گوش می دهد ........
 کتاب او کاری است ارزشمند برای مستند کردن شکنجه ها، دردها و تمام واقعیات تلخ درون زندان و هم اینکه بزبان انگلیسی است، تلاشی است که در عرصه بین المللی زندانهای جمهوری اسلامی را به مردم جهان معرفی کند
 سخنران دوم برنامه شورا مکارمی بود. شورا زن جوانی است که در حال حاضر فوق دکترای خود را در رشته مردم شناسی در فرانسه می گذراند . نام کتابش، «یادداشت های عزیز در قلب انقلاب ایران» به زبان فرانسه است. و انتشارات گالیمار آن را چاپ کرده است. وی در شش سالگی زمانی که مادرش هنوز زندانی سیاسی بود به فرانسه رفت. شورا می گوید در دوران کودکی تنها فهمیده بود که مادرش بجرم فعالیتهای سیاسی دستگیر و در زندان اعدام شده است. خاله و مادرش از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند. خاله اش مدت کوتاهی بعد از دستگیری در حالی که هشت ماهه حامله بوداعدام شد و مادرش بعد از گذراندن بیش از هفت سال در زندان در سال شصت و هفت اعدام شد
 در سال 2004 دفترچه دست نوشته های پدر بزرگش به دستش رسید. در این دفترچه پدر بزرگش بنام عزیز مزارعی تلاش کرده است خاطرات خود را در مورد دستگیری دخترانش (مادر و خاله شورا) و سپس اعدام آنها و سختیها و رنجهائی که در این مدت کشیده بنویسد به امید اینکه این دستنوشته ها روزی بدست نوه هایش برسد و آنها از سرگذشت مادرانشان اطلاع پیدا کنند. شورا تصمیم میگیرد این دستنوشته هارا بصورت کتاب در آورده و چاپ کند وانگیزه اش برای این کار اینست که تمام مردم ایران باید بدانند که در نظام جمهوری اسلامی چه بر سر هموطنانشان آمد و چه انسانهای بزرگ و بی گناهی اعدام شدند. نکته فوق العاده جالب و دقیق در گفته های شورا این بود که سرکوب و کشتار انقلابیون، فوق العاده پیچیده و سیستماتیک صورت گرفت که این از یک رژیم عقب مانده تاریخی برنمی آید
 بیان شیوا دقیق و احساسی شورا جمعیت حاضر در سالن را سخت متأثر کرد

 بخش بعدی برنامه رقص بسیار زیبائی بود که توسط روشنک جباری و گروه او به اجرا در آمد . روشنک جباری ازنسل دوم ایرانیانی است که بعد از به قدرت رسیدنِ ضدانقلاب اسلامی، در تبعید به سر میبرند. وی دانشجوی طراح رقص در دانشگاه یورک است و معتقد است که خاطرات و تجربیات زندان را می توان با شیوه ای بجز بیان کردن و نوشتن به جامعه ارائه داد. این رقص بسیار معنادار و قابل تامل سعی می کند فضای زندان زنان جمهوری اسلامی را در دهه سیاه شصت به مخاطبین خود نشان دهد. فضای شکنجه، درد، تجاوز، حجاب اجباری ومبارزه و مقاومت زندانیان را در مقابل این همه خشونت به تصویر میکشد. رسالت هنر در انتقال مفاهیم و پیام هاست که رقص هم از این قاعده عمومی مستثنی نیست و رقص گروه روشنک به خوبی این رسالت را با زبانی شیوا، خلاق و رسا به بیننده منتقل کرد. بقول شیلر موسقیدان آلمانی، « وقتی شعر به پایان می رسد موسیقی آغاز می شود.» و در اینجا هم هنر رقص به کمک کلام آمد تا تصویری واقعیتر و زنده تر وتأثیر گذارتر از برهه ای از تاریخ مبارزات و مقاومت زنان را به خوبی ارائه کند. او و همکارش در بخش پرسش و پاسخ به پرسشهای حاضرین در مورد تعبیر و تفسیر رقص توضیح دادن.

 آخرین بخش برنامه به گزارش شادی امین اختصاص داشت. او حدود یک سال پیش پروژه تحقیقاتی «جنایت بی عقوبت» راشروع کرده است تا شکنجه و آزار جنسی علیه زنان زندانی دهه 60 را مستند کند. به همین منظور وی با تعداد زیادی از زندانیان سیاسی زن دههی 60 مصاحبه کرده است. او می گوید هدف پروژهاش این است که با شکستن سکوت درباره شکنجه جنسی نگذاریم این جنایت بیعقوبت بماند. این نه تنها کمک می کند به افشاء جنایات بی شمار جمهوری اسلامی که تا به حال به دلیل تابوهای فرهنگی و اجتماعی و ملاحظات خانوادگی و سیاسی، قربانیان در زندان دیگری به نام شرم و آبرو محبوس کرده و مانع از پرده برداشتن از این جنایات شده است. همچنین مستند کردن این جنایات کمک می کند آگاهی عمومی پیرامون شکنجه جنسی در زندانهای ایران در سطح داخلی و بین المللی بالا رود. شادی امین بخشهای کوتاهی از مصاحبه های زنان زندانی را خواند. خواندن این خاطرات از زبان زندانیان زن که واقعیات بسیار تلخی بود فضای سالن را دگرگون و حاضرین را بشدت متأثر کرد. در میان شرکت کنندگان، جوانان و افرادی حضور داشتند که تا این اندازه از جنایات رژیم در درون زندانها شناخت و آگاهی نداشتند. افشای این جنایات خشم ونفرت آنها را به رژیم جنایتکار و زن ستیز اسلامی بیشتر کرد. بتنی آزبورن خواندن ترجمه انگلیسی این قسمت از برنامه را به عهده داشت

 در خاتمه ی برنامه شهرزاد مجاب ضمن تشکر از حاضرین گفت: حدود ده سال پیش وقتی بعنوان یک مدرس دانشگاه در تورنتو پروژه زندانیان سیاسی را شروع کردم احساس تنهائی بسیار میکرد و از آنجا که هدفم آگاه کردن مخاطبین بینالمللی در جنایات رژیم جمهوری اسلامی در زندانها بود فقدان منابع انگلیسی را بشدت احساس می کرد زیرا همهی خاطرات زندانیان بزبان فارسی بود اما اکنون چندین کتاب انگلیسی در این زمینه وجود دارد و این دومین کتاب انگلیسی است که ما در تورنتو معرفی می کنیم. این کتاب حاوی مطالب ارزشمندی است که می تواند مورد استفاده پژوهشگران مسائل سیاسی و اجتماعی و همچنین سازمانهای انقلابی در جهت افشای هر چه بیشتر جنایات و شناساندن خشونت دولتی رژیم جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار گیرد در ضمن داده های موجود در کتاب تأئید حکم سرنگونی کلیت رژیم است و جای هیچ گونه سازشی با هیچ بخش و گروه از رژیم وجود ندارد
 او اظهار خوشحالی کرد از اینکه نسل جوان ما به مستند سازی و ثبت این جنایات روی آورده اند و آن را دغدغه فکری خود کرده اند و گفت: شورا را چند سال پیش در مونتریال ملاقات کردم که برایم از خاطرات و دست نوشته های پدربزرگش گفت و اکنون خوشحالم که او را اینجا در کنارمان برای معرفی کتابش می بینیم

 این برنامه که در رابطه با کار تحقیقاتی دکتر شهرزاد مجاب بود برنامه بسیار موفقی بود و در انتها شرکت کنندگان از شهرزاد مجاب برای تلاش و فعالیتهایش در زمینه معرفی و شناساندن پدیده زندان و زندانی سیاسی در رژیم جمهوری اسلامی در جامعه بین المللی سپاسگزاری کردند. ما زندانیان سیاسی سابق میتوانیم از طریق همیاری و همکاری بیشتر خود با این پروژه و با بیان ناگفته های دیگر از درون زندان به روشن شدن زوایای تاریک جنایات رژیم در درون زندانها کمک کنیم وبا این گونه فعالیتها به هر چه پربارتر شدن این آگاهی یاری برسانیم

 مونا امیری – ژانویه 2012

نشریه یِ رادیکال - شماره 6

نشریه یِ رادیکال - شماره 6 منتشر شد
"ارگان شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران"
 http://​shorayejavanan.files.wordpress.​com/2012/01/radical-6.pdf
  در این شماره می خوانید:ه
 ------------------------------​-
 خطر جنگ و ضرورت تاکید بر سیاستِ چپ رادیکال
 کربلا کربلا ما شايد نياييم!(درباره ی جنگ ارتجاع-امپریالیستی ایران و عراق)ه
 16 آذر، قهرِ انقلابی، مردم و مبارزه
 چرا؟(بحثی درباره ی جنبش دانشجویی)ه
 برای چی به ما هم خوش نگذرد؟!(گفتگو با شورا مکارمی)ه
 کردستان و تردیدها ـ قسمتِ اول:کردستان در چنبرهیِ ناسیونالیسمِ جدید
 حکایتِ دلدادهگی و خیانتِ فمینیستهایِ اسلامییِ ایران و ترکیه به حاکمیتِ "اسلامِ معتدل"
 سیاست در سایه ی اسلحه
 رایِ سازمانِ مللِ متحد اشغالِ فلسطین و مبارزه برایِ آزادی
 ارقام و تاریخچهی مختصری دربارهی فلسطین
 بیانیه ی شورا به مناسبت 16 آذر، روز دانشجو

2012/01/06

"به آيندگان" برتولت برشت

 به آيندگان
به آيندگان، يا دقيقتر: "با کسانی که پس از ما به دنيا می آيند" از شعرهای بلند و معروف برتولت برشت (۱۸۹۸-۱۹۵۶) شاعر و نويسنده بزرگ آلمانی است.
 برشت اين شعر را، که تا حدی جنبه اتوبيوگرافيک دارد را، در سال ۱۹۳۹ زمانی که در دانمارک در تبعيد به سر می برد، سروده است و آن را نوعی "وصيت نامه معنوی" او دانسته اند.
 شعر در سه بند تنظيم شده است و در زير ترجمه کامل آن نقل می شود. 
مترجم علی امينی نجفی
برگرفته از سایت ؛اندیشه و پیکار؛ 
http://www.peykarandeesh.org/literature/292-opportuniste.html
 - - - - - - - - - -
 I
 راستی که در دوره تيره و تاری زندگی می کنم:
 امروزه فقط حرفهای احمقانه بی خطرند
 گره بر ابرو نداشتن، از بی احساسی خبر می دهد،
 و آنکه می خندد، هنوز خبر هولناک را نشنيده است.
 اين چه زمانه ايست که
 حرف زدن از درختان عين جنايت است
 وقتی از اين همه تباهی چيزی نگفته باشيم!
 کسی که آرام به راه خود می رود گناهکار است
 زيرا دوستانی که در تنگنا هستند
 ديگر به او دسترس ندارند.
 اين درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
 اما باور کنيد: اين تنها از روی تصادف است
 هيچ قرار نيست از کاری که می کنم نان و آبی برسد
 اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
 به من می گويند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
 اما چطور می توان خورد و نوشيد
 وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه ای بيرون کشيده ام
 و به جام آبم تشنه ای مستحق تر است.
 اما باز هم می خورم و می نوشم.
 من هم دلم می خواهد که خردمند باشم
 در کتابهای قديمی آدم خردمند را چنين تعريف کرده اند:
 از آشوب زمانه دوری گرفتن و اين عمر کوتاه را
 بی وحشت سپری کردن
 بدی را با نيکی پاسخ دادن
 آرزوها را يکايک به نسيان سپردن
 اين است خردمندی.
 اما اين کارها بر نمی آيد از من.
 راستی که در دوره تيره و تاری زندگی می کنم.

 II
 در دوران آشوب به شهرها آمدم
 زمانی که گرسنگی بيداد می کرد.
 در زمان شورش به ميان مردم آمدم
 و به همراهشان فرياد زدم.
 عمری که مرا داده شده بود
 بر زمين چنين گذشت.
 خوراکم را ميان معرکه ها خوردم
 خوابم را کنار قاتلها خفتم
 عشق را جدی نگرفتم
 و به طبيعت دل ندادم
 عمری که مرا داده شده بود
 بر زمين چنين گذشت.
 در روزگار من همه راهها به مرداب ختم می شدند
 زبانم مرا به جلادان لو می داد
 زورم زياد نبود، اما اميد داشتم
 که برای زمامداران دردسر فراهم کنم!
 عمری که مرا داده شده بود
 بر زمين چنين گذشت.
 توش و توان ما زياد نبود
 مقصد در دوردست بود
 از دور ديده می شد اما
 من آن را در دسترس نمی ديدم.
 عمری که مرا داده شده بود
 بر زمين چنين گذشت.

 III
 آهای آيندگان، شما که از دل توفانی بيرون می جهيد
 که ما را بلعيده است.
 وقتی از ضعفهای ما حرف می زنيد
 يادتان باشد
 از زمانه سخت ما هم چيزی بگوييد.
 به ياد آوريد که ما بيش از کفشهامان کشور عوض کرديم.
 و نوميدانه ميدانهای جنگ طبقاتی را پشت سر گذاشتيم،
 آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.
 اين را خوب می دانيم:
 حتی نفرت از حقارت نيز
 آدم را سنگدل می کند.
 حتی خشم بر نابرابری هم
 صدا را خشن می کند.
 آخ، ما که خواستيم زمين را برای مهربانی مهيا کنيم
 خود نتوانستيم مهربان باشيم.
 اما شما وقتی به روزی رسيديد
 که انسان ياور انسان بود
 درباره ما
 با رأفت داوری کنيد!

2012/01/03

شعری از محمود درویش

در ایستگاه قطاری که از نقشه فروافتاد

 نویسنده: محمود درویش 
ترجمه تراب حق شناس

 علف، هوای خشک، خار و کاکتوس روی ریل.
آنجا شکلِ اشیاء در پوچی بی شکلی، سایۀ خویش را می جوَد...
آنچه آنجا ست عدم است، بسته به بند... و به نقیض اش محصور
دو کبوتر صحرایی بال گشوده اند
بر فراز سایه بان اتاقکی متروک در ایستگاه.

ایستگاه به یک خال می ماند که در جسم مکان ذوب شده
آنجا دو سروِ لاغر چون دو سوزن بلند
ابری زرد و لیمویی را گلدوزی می کنند
و زنی جهانگرد از دو صحنه عکس می گیرد:
یکم: خورشید که بر بستر دریا دراز کشیده
و دوم: تهی بودنِ نیمکت چوبی از ساک مسافر

(طلای ریاکار آسمانی از صلابت خود دچار ملال است)
 
در ایستگاه ایستادم... نه در انتظار قطار
و نه برای علائق پنهانم به زیبایی شناسیِ چیزی در دوردست
بل تا بدانم چه شد که دریا دیوانه گشت و مکان چون کوزه ای سفالین درهم شکست
و کی به دنیا آمدم و کجا زیستم
و پرندگان چگونه به جنوب یا شمال مهاجرت کردند
آیا آنچه هنوز از من به جا مانده بسنده است تا آن خیالوارهء سبک وزن
بر تباهی واقعیت چیره شود؟
آیا آهوی من هنوز آبستن است؟

(عمر ما گذشت، چه گذشت عمر ما و راه به سوی آسمان طولانی ست)

قطار چون افعیِ نرم خویی از سوریه به مصر می رفت
و سوت آن پنهان می کرد بع بع بزهایی را که صداشان از ترس گرگ های حریص گرفته بود.
تو گویی فرصتی خرافی بود تا گرگها دوست شدن با ما را بیاموزند.
ودودش بالاتر می رفت از آتش روستاها که دروازه شان باز بود
و به سانِ درختانِ نونهال از طبیعت سر بر آورده بودند.

(زندگی بدیهی بودن است و خانه هامان چون دلهامان درهاشان باز)

مهربان بودیم و ساده دل: می گفتیم سرزمین سرزمین ما ست
قلب نقشه هرگز به مرضی از بیرون مبتلا نخواهد شد
و آسمان با ما سخاوتمند است و بین خودمان ما به عربی فصیح سخن نمی گوییم جز به ندرت:
به هنگام نماز و شب های قدر.
اکنونِ ما شبانه با ما به گفتگو می نشست: «با هم زندگی می کنیم.»
و گذشته مان ما را سرگرم می کرد: «اگر به من نیاز داشتی، بر می گردم.»
مهربان بودیم و رؤیا پرداز
و ندیدیم که فردا قربانیش، گذشته، را می دزدد و می کوچد
 
(اکنونِ ما تا لحظه ای پیش گندم وکدو می کاشت و دره را به رقص وا می داشت)
 
غروب در ایستگاه ایستادم
آیا هنوز دو زن به صورت یک زن که رانش را با آذرخش جلا می دهد آنجا ست؟
دو موجود اسطوره ای، دو تا هم دوست هم دشمن، دوهمزاد بر بام های باد
که یکی با من معاشقه می کند و دیگری به قصد جانم می جنگد؟
و آیا خون ریخته شده هرگز حتا یک شمشیر را شکسته است تا من بگویم:
الاهۀ نخستینم با من است؟
 
(باور کردم ترانۀ دیرینم را تا واقعیت کنونی ام را دروغ جلوه دهم)
 
قطار سفینه ای بیابانی بود که پهلو می گرفت... و ما را می برد
به شهرهای واقعی خیال، آنگاه که به بازی معصومانه با سرنوشت نیازمند بودیم.
پنجره های قطار منزلتی افسونگرانه در زندگی عادی دارند: همه چیز می دود.
درختان و افکار و موج ها و برج ها در پیِ ما می دوند.
عطر لیمو می دود. هوا و دیگر چیزها می دود و حسرت به دوردستی ابهام انگیز،
و قلب می دود.
 
(همه چیز همآهنگ بود و ناهمآهنگ)
 
در ایستگاه ایستادم
منزوی بودم به سانِ اتاقک سوزنبان در آن ایستگاه.
به سان غارت شده ای بودم که به صندوقچه اش می نگرد و می گوید:
آیا آن مزرعه، آن گنج از آنِ من بود؟
آیا این خطۀ لاجوردی سرشار از رطوبت و ژالۀ شبانه از آنِ من بود؟
آیا روزی از روزها، گاه در شکنندگی و جسارت شاگردِ پروانه بوده ام
و گاه همکار او در استعاره؟
آیا هرگز از آنِ خویش بوده ام؟ آیا خاطره با من بیمار می شود و تب می کند؟
 
(رد پایم را بر سنگی می بینم، آن را ماه خویش می پندارم و ایستاده سرود می خوانم)
 
مرثیه ای دیگر و من خاطراتم را می کُشم با ایستادن در ایستگاه.
دوست ندارم اکنون این علف خشک و فراموش شده را،
این نومیدی پوچ را که سرگذشت فراموشی را در این مکان جیوه ای می نگارد.
و دوست ندارم بابونه را بر گور پیامبران.
دوست ندارم که نجات خویش را در مجاز بجویم،
حتا اگر کمانچه از من بخواهد که پژواک خویش باشم.
دوست ندارم جز بازگشت به حیات خویش،
تا پایانم روایتی از آغازم باشد.

(به سانِ طنین زنگهایی: زمان همینجا در هم شکست.)

وقتی زخمم شصت ساله شد ایستادم.
در ایستگاه ایستادم نه در انتظار قطار یا فریاد شوق آنان که از جنوب به سوی خوشه های گندم باز می گردند،
بل برای آنکه ساحل زیتون و لیمو را در تاریخ نقشه ام حفظ کنم.
آیا این... همۀ اینها از آنِ غیاب است و آنچه از تکه پاره های غیب به جا مانده از آنِ من؟
آیا شبَحم از کنارم رد شد و از دور، دست تکان داد و ناپدید شد؟
و از او پرسیدم: آیا هر زمان که بیگانه به ما لبخند زد و سلام کرد آهو برای بیگانه ذبح می کنیم؟

(پژواک چون میوۀ کاج از من فرو افتاد)

هیچ چیز جز حس درونی ام مرا به سوی خویش رهنمون نیست
دو کبوتر آوارۀ صحرائیِ نامه های تبعید را بر شانه هایم تخم می نهند
و آنگاه به ارتفاعی رنگ باخته پرواز می کنند
زنی جهانگرد رد می شود و از من می پرسد:
آیا ممکن است از تو عکس بگیرم برای پاس داشتنِ حقیقت؟
گفتم: منظورت چیست؟
گفت: آیا ممکن است عکست را بگیرم همچون ادامهء طبیعت؟
گفتم: ممکن است... همه چیز ممکن است.
پس عصر به خیر، دیگر رهایم کن و مرا با مرگ... و با خودم تنها بگذار!

(در اینجا حقیقت چهره ای منزوی و یکتا دارد... سرود سر خواهم داد)

تو خودت هستی حتا اگر ببازی. من و تو دوتاییم در گذشته
و یکی هستیم فردا. قطار گذشت و ما بیدار نبودیم
پس برخیز بی نقص و امیدوار، بی آسیب و خوشبین
اینجا هیچ کس را جز خودت انتظار نکش.
اینجا قطار در نیمه راه ساحلی از نقشه فرو افتاد
آتش درگرفت در دل نقشه و سپس زمستان دیررس آن را خاموش کرد
چقدر عمرِ ما گذشت، چه گذشت عمرِ ما
پیش از آنکه به نام های نخستین خویش بازگردیم:

(به آن که مرا از دوربین برج نگهبانی می بیند می گویم: ترا نمی بینم. ترا نمی بینم)

مکانم، همۀ مکانم را گرداگرد خویش می بینم.
خود را در مکان می بینم با همۀ عضوها و نامهایم.
درخت نخل را می بینم که زبان عربی فصیح را از اشتباهات لغوی من می پالاید.
عادت های شکوفهء بادام را می بینم که ترانه ام را برای یک شادی ناگهانی آموزش می دهند.
رد پایم را می بینم و پی می گیرم.
سایه ام را می بینم و آن را از دره برمی گیرم با موچینهء زنی داغ دیده از اهالی کنعان.
می بینم آن جاذبهء نامرئی را که از زیبایی تمام و کمال و فراگیر
در جاودانگی تپه ها جاری ست، و نمی بینم تیرانداز صیادم را.

(خود به مهمانی خویش می روم)

هستند مردگانی که بر گِردِ قبر خویش آتش می افروزند.
و هستند زندگانی که برای مهمانشان شام تدارک می بینند.
واژگان به حد کفایت هست که مَجاز را از حوادث فراتر برَد.
هرگاه مکان را افسردگی گرفت، ماهی مسین آن را روشن می کند و گسترش می دهد.
من مهمان خویشم. مهمان نوازی اش مرا شرمسار خواهد کرد و سرشار از شادی
سخن نفسگاهم را می بندد و واژه ها در اشکِ دشوار خاموش می شوند
مردگان با زندگان نعناع جاودانگی می نوشند
و سخن از قیامت را به درازا نمی کشانند

(هیچ قطاری نیست. هیچ کس قطار را انتظار نخواهد کشید)

میهن ما قلب نقشه است.
قلب سوراخ شدۀ آن همان گونه که سکه را در بازار آهنگران سوراخ می کنند.
آخرین مسافری که از نقطه ای در سوریه به سوی مصر رفت بازنگشته است تا
مزد تیرانداز را به خاطر اضافه کارش بپردازد آنطور که بیگانگان انتظار دارند.
او باز نگشته است و گواهی مرگ یا زندگی اش را به همراه ندارد
تا پژوهندگان علم قیامت معلوم کنند که او در چه فاصله ای از بهشت جای خواهد گرفت.
چقدر معصوم و احمق بودیم آنگاه که به پرچم ها و اسب ها دل بستیم،
و ایمان آوردیم که بال عقابی ما را سرانجام به عرش خواهد برد!
 
(آسمان من یک اندیشه است و زمین بهترین تبعیدگاهم)

تنها چیزی که باور دارم حس درونی ام است
برای استدلال ها گفتگوهای محال هست.
برای داستان آفرینش تأویل های طولانی فیلسوفان.
برای اندیشه ای که من از جهان خویش دارم خللی هست ناشی از کوچ.
برای زخم ابدیم دادگاهی هست بدون قاضی بی طرف.
دادرسان که از حقیقت خسته اند می گویند: خلاصۀ کلام اینکه حوادث رانندگی امری عادی ست
قطار از نقشه فرو افتاد و تو در اخگر گذشته سوختی و این تجاوز نبود!
اما من می گویم: خلاصۀ کلام اینکه من جز به حس درونی خویش به چیزی دیگر باور ندارم.
و هنوز زنده ام. 

از انتشارات اندیشه و پیکار  http://www.peykarandeesh.org/literature/664-ghatar.html
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه از متن عربى (على محطة قطار سقط عن الخريطة) منتشر شده در روزنامۀ القدس العربى چاپ لندن، ۱۵ مه ۲۰۰۸،
با توجه به ترجمۀ انگلیسی آن از سنان آنطون:
At the Station of a Train Which Fell Off the Map

محمود درويش (ز. ۱۹۴۱) شاعر فلسطينى كه به او لقب شاعر ملى فلسطين داده بودند و شعرش نماد مقاومت فلسطين بود، شعر «در ايستگاهِ قطارى كه از نقشه فرو افتاد» را در سال ۲۰۰۸ به مناسبت شصتمين سالگرد اشغال فلسطين سرود. او اين شعر را در رام الله، در حضور انبوهى از فلسطينان، قرائت كرد؛ و اين آخرين بارى بود كه محمود درويش در رام الله شعر خواند.
محمود درويش در روز ۹ اوت ۲۰۰۸ (۱۸ مرداد ۱۳۸۷) درگذشت.
  منتشر شده در فصلنامه «نگاه نو» شماره ۹۱ پائيز ۱۳۹۰ - تهران