!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2015/11/23

حکومت نظامی در بروکسل


جهان در دو حالت بدون زلزله، بر خود می لرزد؛ یکبار وقتی که خانه اربابان به لرزه می افتد، بار دیگر وقتی که توده های تحت ستم، بساط اربابان را برچینند. هر دو این حالات تاریخ ساز خواهند بود. امروزه در بروکسل و کل اروپا حالت اول حاکم است! مردم بروکسل حکومت نظامی به سبک امپریالیستی و در قرن بیست و یکم را تجربه می کنند. از ساعت 04 صبح امروز 21 نوامبر سطحِ هشدار تروریستی، از 3 به 4 رسید، یعنی به بالاترین سطح ممکن! صبح امروز نخست وزیر به همراه کلیه ی وزرا و مقامات امنیتی جلسه ای برگزار نموده و ساعت 9 از طریق یک کنفرانس خبری، اعلام کردند که وضعیت خطرناک است و امروز (شنبه) و فردا (یکشنبه) وضعیت فوق امنیتی در بالاترین سطح برقرار است. درجه ی هشدار امنیتی در شهرهای بروکسل - آنتورپن و لیژ سطحِ 4 و در سایر نقاط بلژیک سطحِ 3 است!

در شهر :

مانند کشورهای آلمان و فرانسه، از ساعات اولیه ی صبح، علاوه بر نیروهای ویژه ی پلیس، ارتشی ها و حتی کماندوها وارد خیابان ها شده و در میادین مهم و اطراف ساختمان های دولتی و توریستی و ... صف کشیدند! صحنه‌های عجیبی از حرکت ریوت‌های ارتشی در بروکسل و در میانِ خیابان های زیبا و پر از کافه‌های دنجِ آن، توجهات را جلب می کرد. تمام سوپرمارکت‌های اصلی (کوچک و بزرگ)، مراکز خرید اصلی، بناهای تاریخی مانند اتومیوم، کلیه‌ی موزه‌ها، مراکز فرهنگی، کنسرت‌ها، سینماها و ... بسته و حتی مسابقات فوتبال در بروکسل و آنتورپن و لیژ لغو شدند. هر تجمع چند نفره متفرق شده و مأمورین، حتی توریست‌ها را از بسیاری از نقاط تحت کنترل دور ساختند. حتی رستوران‌ها و کافه‌ها مجبور شدند رأس ساعت 18 تعطیل کنند! مترو، قطار شهری و راه‌آهن تا فردا (یکشنبه) و ساعت 15 کاملا بسته است و ... و خلاصه این‌که وقتی وحشت به خانه ی اربابان می‌رسد، گویا در حال تماشای یک فیلم سینمایی از دوران جنگ جهانی هستیم. رادیو و تلویزیون و ... مدام در حال پخش برنامه‌های مختلف در این رابطه هستند، گویا از قبل تمرین کرده و همه‌ی برنامه‌ها آماده شده بودند. جستجوی خانه‌ها به ویژه در محله‌های مسلمان‌نشین به شدت پی‌گیری می‌شود و به مردم دستور داده شده که از خانه بیرون نیایند و موارد مشکوک را گزارش کنند. سایه‌ی شک و تردید بر کل شهر گسترده شده است.

اربابان از چه می‌ترسند: هرچه باشد، و هر تهدیدی که از جانب داعش و هر نیروی ارتجاعی دیگری وجود داشته باشد، اما کار حساب شده‌ای که امپریالیست‌ها در خلق افکار عمومی و بسیج توده‌ها به دنبال سیاست‌های جنگ طلبانه‌ی خود می‌کنند، قابل چشم‌پوشی نیست! به عنوان مثال کشور کوچک بلژیک، کشورِ استعمارگر با پرونده‌ی قطوری از جنایت در کنگو، روآندا و ... ، قبل از این نمایش قدرت در خیابان‌ها و از یک هفته قبل، نیروی نظامی خود را در ائتلاف آمریکا در سوریه تقویت کرده و پس از وقایع پاریس، نیروی ضدتروریستِ ویژه به فرانسه گسیل داشته تا در عملیات مشترک با دولت فرانسه شرکت کنند! در طول یک هفته‌ی گذشته نیز در تمام جلسات اتحادیه ی اروپا، رأی به جنگ گسترده‌تر و دخالت‌گری نظامی بیشتر در سوریه و عراق داده است. با جمعیت مسلمانان، مهاجرین و اقشار مترقی و رادیکالِ بلژیک، معلوم است که باید ارعاب را در دستور کار قرار دهد. درواقع هشدار امنیتیِ درجه ی 4 به معنی ارعابِ توده‌ای درجه‌ی 4 هم هست!

بحث بر سر این نیست که خطر حملات تروریستی یک شوخی یا بهانه است، خیر! این خطر واقعی و کاملا جدی است! این خطر از زمان دخالت نظامی آمریکا و متحدینش مانند بلژیک در افغانستان و عراق و از 11 سپتامبر 2001 آغاز شده و تا امروز ادامه دارد؛ و در شرایط فعلی، گستره‌ی آن به درون مرزهای امن اروپا هم رسیده است. بعد از اعلام جنگِ فرانسه و سایر امپریالیست‌ها به داعش و درواقع آغاز دخالت و ویرانیِ دیگری در خاورمیانه، بعد از صدورِ قطعنامه‌ی شورای امنیت سازمانِ ملل در این مورد، دولت بلژیک هم تمام تلاش خود را به کار گرفته تا به مردم حقنه کند که در مبارزه با جنایاتِ داعش، موقتا جانبِ دولت‌های امپریالیستی را گرفته و مبارزات خود را برای زمان دیگری بگذارند. برای زمانی که این دولت‌ها موفق به سرکوب دشمن تروریست شده و با دست پُر و کیسه‌های پُر از منافع امپریالیستی به خانه برگردند. این واقعیتی جدی است ولی به سادگی 11 سپتامبر امکان پذیر نیست! جهان یک‌بار تجربه‌ی تقابل دو قطب ارتجاعی را دارد و دولت‌های امپریالیستی هم در موقعیتِ سال 2001 نیستند و اتحاد و اراده‌ی مشترکِ آن ایام را ندارند.

عملکرد دو قطب پوسیده چگونه است: دو نیروی ارتجاعی و تاریخا منسوخ به جان هم افتاده‌اند. توده‌های مردم میان این دو قطب ارتجاعی پولاریزه شده و آگاهانه یا ناآگاهانه، جانب یکی را در برابر دیگری می‌گیرند. توده‌ها در این پولاریزاسیون نه تنها هیچ نفعی ندارند، نه تنها رها نمی‌شوند بلکه هردم و هرچه بیشتر انرژی مبارزه را از دست می‌دهند. تقسیم مردم میان این دو قطب درواقع باعث تقویت این دو ارتجاع می‌شود؛ هرکدام در مقابل دیگری، آلترناتیوی را علم کرده و مردم پشتِ این آلترناتیوها به صف می‌شوند. انتخاب میانِ یکی از این دو، به معنی انتخاب میانِ آمریکا یا داعش نیست! انتخاب میانِ ستمگرانِ اصلی و اربابانِ تاریخا ستمگر و یا ستمگرانِ نورسیده و ستمگرانی است که بر علیه اربابان شوریده و می‌خواهند اثبات کنند که نه تنها مانند اربابان، بلکه ارتجاعی‌تر از آن‌ها می‌توانند بشریت را اسیر ساخته و تحت استثمار قرار دهند. این رابطه را باید درست فهمید تا ناشیانه سمت‌گیری نکرد و از این مهم‌تر این‌که باید این درک را به میان توده‌ها بُرد.

این دو قطب پوسیده به طور خاص و به شدت در حال فعالیت هستند: موج گسیل نیروی نظامی و امنیتی کردنِ فضا از سوی دول امپریالیستی به حدی است که مردم واقعا عصبی و هراسان هستند و هردم انتظار می‌کشند که وضعیت از درجه ی هشدار امنیتی سطحِ 4 به سطحِ 3 برسد و سپس به 2 و ... و نهایتا برطرف شود! عملکردِ ایدئولوژیکِ امپریالیست‌ها در مانور امنیتی-نظامی‌شان این است که مردم از سر استیصال و ترس، پشتِ آن‌ها به صف شده و امنیتِ خود را زیر بال و پر دولت‌های‌شان جستجو کنند. حتی مردم برای مبارزه با سیاست‌های دول خود، نیاز به امنیتی را جستجو کنند که باید برقرار باشد و چنین است که مردم این کشورها، اگر متحدانه به سیاست‌های دولت‌ها آری نگویند، سکوت خواهند کرد. اسلامگراها نیز در این حالت در کشورهای اربابان نقش قربانیانِ عاصی را ایفا کرده و خود را قربانیان نژادپرستی سفید معرفی خواهند کرد. هرچند موضوع راسیسم، یک واقعیت عینی است اما در دورانی هستیم که پرچم به حق مردم و توده‌های مسلمانی که تحت چنین ستم‌هایی هستند، به دست نیروهای ارتجاعی بلند شده و مسلمانان مقیمِ کشورهای امپریالیستی، شاهد حضور جهادیونی هستند که در مقابل ستم‌هایی مانند راسیسم، حاضر هستند خود را منفجر کنند! این تجربه واقعی است که بدنه‌ی اصلیِ مسلمانانِ و حتی مهاجرین غیرمسلمان اروپا، ضمنِ احساس ناراحتی از مرگِ انسان‌های بی‌گناه در پاریس یا مثلا در حادثه‌ی 11 سپتامبر، حتی ضمن محکوم کردنِ داعش و القاعده و تروریسم، اما از این‌که گوشه‌ای از دردِ تاریخیِ ایشان را اروپایی – آمریکایی‌ها بفهمند، خوشحال بوده و هستند! قرن‌ها و دهه‌ها زیر چکمه‌های استعمارگران بودن، و امتداد استعمار نوین تحت سیاست‌های گلوبالیزاسون حافظه‌ی تاریخی توده های کشورهای تحت استعمار و سلطه را بیدار نگاه داشته و این در مورد مهاجران شکلی کیفیتا متفاوت از کشورهای مبدا ایشان دارد، چون ایشان در خانه‌ی اربابان، نه تنها باید تحت استثمار حداکثری قرار بگیرند بلکه بعد از چند نسل زندگی در این جوامع، کماکان به چشم بردگان و مردم مستعمرات به آن‌ها نگریسته می‌شود. آن‌ها چنین حسی را در تمام ابعاد زندگی‌شان در مراسم و جشن‌ها، زبان‌ها و فرهنگ‌های امپریالیستی به طور روزانه تجربه کرده و می‌کنند. از این رو، وقتی یک نیروی مادی در برابر یک ستم واقعی، در صحنه نقش بازی کند، نارضایتی چنین اقشاری را تا حدی به صورت خودبخودی نمایندگی خواهد کرد.

ملاحظه می‌شود که چگونه در بستر این شرایط عینی، توده‌ها تقسیم و پولاریزه می‌شوند ولی بازهم در صفِ نیروها و افکاری تقسیم می‌شوند که ربطی به رهایی آن‌ها ندارند و تولید و بازتولید کننده‌ی ستم و روابط ارتجاعی بر آن‌ها هستند. چنین پولاریزاسیونی، یک زنجیره‌ی تاریخی معین را تقویت می‌کند: زنجیره‌ی بردگی و بندگی و استثمار بشریت را که دو نیروی موجود؛ ارتجاعِ امپریالیستی و بنیادگرایی مذهبی آن را نمایندگی می‌کنند.

داستان چگونه باید تمام شود:

شب گذشته در بروکسل، به همت فعالینِ حزب چپ سوسیالیست، در یکی از مراکز فرهنگی فراخوان یک جلسه‌ی عمومی داده شده بود تا در مورد موج وحشتی که ایجاد شده، سیاست‌های امنیتیِ دولت و خطر واقعی تروریسم، بحث و گفتگویی را دامن زند. جلسه با برخورد شدیدِ پلیس روبرو شد. هم پلیس و هم چند سرباز تا دندان مسلح وارد مرکز فرهنگی شده و ضمن کنسل کردنِ جلسه، مدیر مرکز را با خود برده و بازجویی کردند! این مثال به کفایت گویا است. نباید هیچ نوع روشنگری درباره‌ی این دو قطب ارتجاعی انجام گیرد. هر دو نیروی ارتجاعی در مقابلِ روشنگری و تلاش برای یافتن هر آلترناتیو دیگری، برخوردِ یکسانی کرده و آن تلاش را حذف خواهند کرد. در این شرایط، بنیادگرایان مذهبی (امروز نوعِ داعشیِ آن) و دموکراسی سفیدِ اروپایی، ماهیت اصلی خود را نشان می‌دهند اما به نظر می‌رسد که هنوز راه درازی باقی مانده و این روند تشدید خواهد شد!!! حتی اگر این نیروها موفق به دفع موقتی یکدیگر شوند، یا به نوعی با یکدیگر سازش کنند، و اوضاع به طور موقتی و البته نسبی آرام شود، اما چون عملکردِ آن‌ها ربطی به رهایی بشریت ندارد و آینده‌ی نوینی را نمایندگی نمی‌کند، موج دیگری از خشم توده‌ها بلند خواهد شد. مسأله بازهم این‌ست که امروزه یا در دورِ دیگری از خروشِ ستمدیدگان، چه نیرویی منافع واقعی آن‌ها را نمایندگی می کند. اگر ما قطب دیگر نسازیم و اگر توده‌ها با نیروی دیگری به غیر از دو قطب پوسیده‌ی موجود روبرو نشوند، چرخه‌ی کشتار و سرکوب فوق در سطحی دیگر ادامه خواهد یافت. این فقط یک تحلیل سیاسی نیست! این، یک وظیفه است. یک وظیفه‌ی تاریخی! اگر به پای ساختن و تقویت جنبشی واقعا انقلابی نرویم، باید نظاره‌گر روندِ موجود باشیم و تسلیمِ جریانِ قدرتمندِ ستم و استثمار گردیم. بنابراین، داستان ادامه دارد، امروز ما در بطن داستان نقش و مسئولیت داریم و خارج از داستان نیستم! این‌که این مسئولیت را چگونه بر دوش می‌گیریم و چه نقشی ایفا می‌کنیم، باید به واقعیتِ سختِ موجود پاسخ دهد وگرنه تحلیل‌های ما، در لابلای صفحات اینترنتی و کتابخانه‌ها خواهد ماند! اگر ایده‌ی انقلاب کردن را ایدئولوژیزه نکنیم، اگر توده‌ها را حولِ ایده‌ی انقلاب کردن سازمان‌دهی نکنیم، اگر طوری عمل نکنیم که توده‌ها در تغییر وضعیت موجود درگیر شوند، اگر نخواهیم انقلاب را رهبری کنیم، ادامه‌ی داستان، روندِ فوق خواهد بود البته با تبارزاتی جدیدتر.

شهاب سیروان

21 نوامبر 2015

به اشتراک گذاشتن