!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2013/06/23

گزارش کارزار سه روزه‌‌ی بروکسل

  گزارش کارزار سه روزه‌‌ی «ضد انتخاب جمهوری اسلامی» 

بروکسل ۱۲، ۱۳ و ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳
 
سازمان زنان ۸ مارس با توجه به ضرورت پاسخ‌گویی سیاسی – عملی به شرایط سیاسی بحرانیِ ایران۱ در یک اقدام جسورانه تصمیم به برگزاری یک کارزار عملی علیه انتخابِ مجدد جمهوری اسلامی نمود. این ابتکار عمل پاسخی به دوره‌ی پیشاانتخاباتی و تلاش جمهوری اسلامی برای کشاندن دوباره‌ی مردم به پای صندوق‌های رأی و کسب مشروعیت داخلی و بین‌المللی بود. فعالین سازمان زنان هشت مارس با تکیه بر این تحلیل که زنان نیرویی جدی و قدرتمند در صف مقدم مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد تغییرات ریشه‌ای هستند، تصمیم گرفتند که با تکیه بر نیروی خود در این شرایط سخت سیاسی صدای منافع اکثریت زنان ایران و طبقه‌ی فرودست و زحمتکشان جامعه را بلند کنند و تمام قد اعلام کنند که زنان و فرودستان هیچ منافعی در ادامه‌ی حیات جمهوری اسلامی ندارند و نیرویی هستند برای به زیر کشیدن این رژیمِ مبتنی بر ستم و استثمار. از این رو ما با شعار مرکزی:
 

تلاشی بی‌وقفه را آغاز کردیم تا شاید تحرکی نیز در نیروهای اپوزیسیون انقلابی ایجاد کنیم تا صحنه‌ی سیاسی فقط شاهد صداهای واپس‌گرای جناح‌های جمهوری اسلامی و امپریالیست‌ها نباشد. در حد توان‌مان نیروهای سیاسی ایرانی و غیرایرانی را فراخواندیم تا به صفوف ما بپوندند. تحلیل‌ها و بیانیه‌های‌مان را از طریق کلیه رسانه‌هایی که در اختیار داشتیم، منتشر کردیم. در جلسات بحث و گفتگو در رادیو، تلویزیون‌ و هم‌چنین اتاق‌های پالتاکی و... شرکت کردیم تا نظراتمان را هر چه روشن و شفاف در اختیار مردم و خصوصا زنان قرار دهیم. همه‌ی نیروهایی که خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستند را فراخواندیم و به یاری طلبیدیم. اما متأسفانه از نظر ما بی‌تفاوتی به این کارزار و به طور کلی کم‌تحرکی بخش زیادی از اپوزیسیونِ مترقی و انقلابی در مجموع به نبود خط و برنامه‌ی روشن در پاسخگویی به شرایط و اوضاع پیچیده‌ی ملی و بین‌المللی برمی‌گردد. ما با تکیه بر تجربه‌ی ۳۴ سال مبارزه با یکی از مرتجع‌ترین رژیم‌های جهان و با اطمینان به تحلیل‌مان از اوضاع و باور به اینکه حتی یک نیروی کوچک می‌تواند با اتکا به حقیقتِ مبارزه‌ی طبقاتی زمینه‌ی تغییر وضع موجود را فراهم آورد، تدارک کارزار مرکزی در شهر بروکسل در بلژیک را به پیش بردیم. پا به پای ما در بلژیک، فعالین سازمان زنان هشت مارس که به دلایل گوناگون نتوانستد در کارزار مرکزی شرکت کنند، تلاش کردند در محل اقامت خود در لندن،  نروژ، برمن و... آکسیون‌هایی را به اشکال گوناگون، برگزار کنند.
با وجود این که بخشی از فعالین سازمان زنان هشت مارس در تدارک برگزاری مراسم یادبود رفیق آذر درخشان در پاریس بودند، اما این ضرورت سیاسی را نیز زمین نگذاشته و با تمام قوا هر دو وظیفه را در دست گرفتیم و اندوه نبود رفیق هم‌رزممان را تبدیل به نیروی خشمی برای پیشبرد این کارزار کردیم و هر لحظه به یاد می‌آوردیم صدای آذر را که در کارزار 5 روزه‌‌ی «لغو کليه‌ی قوانين نابرابر و مجازات‌های اسلامی عليه زنان» در برابر سفارت جمهوری اسلامی فریاد می‌زد: «می‌بینید که جنبش زنان هرروز آگاه‌تر، گسترده‌تر و بالنده‌تر در مقابل شما قد علم کرده است. بله! نیروی جدید و سازمان‌یافته‌ای متولد شده که میخ‌های تابوت شما را خواهد کوبید. بله! ما میخ‌های تابوت شما را خواهیم کوبید!»
چند هفته پیش از کارزارِ ضد انتخاب جمهوری اسلامی، رفقای «کمیته­ی جوانانِ بلژیک» که مسئولیت کارِ محلیِ کارزار را برعهده داشتند، در اکثر فعالیت‌های مبارزاتی از جمله با اوج گرفتنِ مبارزاتِ مردم ترکیه در مبارزات ترک­های مقیم بلژیک همراه شدند و کارزار را نیز تبلیغ کردند. در اکثر فضاهای آلترناتیو شهری مثل کافه­ها و کتابخانه­ها و ... دانشگاه‌ها حاضر شدند و فراخوان کارزار را پخش کردند و بر در و دیوار پوستر چسباندند. مرحله به مرحله از طریق فیس‌بوک و سایت‌ها و رادیو و تلویزیون‌ها اخبار پیشبرد کارزار را پوشش دادند. با نیروهای مترقی جنبش زنان و جنبش چپ جلسات بحث و گفتگو ترتیب دادند و ... . با پیوستن نیروی زنان هشت مارس از پاریس به بروکسل این تبلیغاتِ محلی، گسترده‌تر به پیش رفت. هزاران بیانیه به زبان‌های فرانسه، فارسی و انگلیسی و فارسی و کردی و ... بین مردم پخش شد. خیابان‌های شلوغ و مرکزی شهر با پوستر کارزار پوشانده شد و با ایرانیان ساکن بلژیک تماس حاصل شد. رفقای جوان و پرانرژی به دانشگاه‌ها می‌رفتند و با میکرون دستی کوچکی موقعیت زنان ایران تحت یک حکومت تئوکراتیک را توضیح می‌دادند و با دانشجویان در این رابطه و آینده‌ی ایران و "انتخابات" پیش‌رو به بحث می‌پرداختند. در حالی که گروه دیگری مشغول تهیه تدارکاتِ کارزار، مثل آماده کردن پرچم و پلاکارد و ... بودند، گروه دیگری نیز به پای بحث سیاسی با گروه‌های ترک و کرد ساکن بلژیک رفتند، چرا که به درستی تحلیل‌مان این بود که مبارزه‌ی مردم ترکیه خصوصا زنان برعلیه حزب اسلامی آ ک پ، مبارزه‌ی ماست و اعلامیه‌ای که در حمایت از مبارزات مردم و خصوصا زنان منتشر کرده بودیم، را  در اختیارشان قرار دادیم. در نشست با زنان مبارز ترکیه به این جمع‌بندی رسیدیم که باید در مبارزه‌مان به افشای هر دو رژیم زن‌ستیز در ایران و ترکیه بپردازیم. همچنین برخی از فعالینِ هشت مارس در نسشت تدارکاتیِ هنرمندانِ برگزار کننده‌ی فستیوال فمینیسم به نام «Game Over» شرکت کردند و تا حدی شرکت کننده‌گان در این جلسه را با مبارزات زنان ایران علیه جمهوری اسلامی آشنا کردند. از آنان دعوت کردند که در بلند کردن پرچم مبارزاتی زنان ایران علیه یکی از زن‌ستیزترین رژیم‌های جهان سهم بگیرند. 
روز اول: چهارشنبه 12 ژوئن، میدان آلبرتینا، ساعت 12 تا 20
تیم تدارکات در بروکسل با همه‌ی تلاشی که کرده بود، به علت تراکم برنامه‌های شهری در تابستان نتوانسته بود محلِ پرترددتری را برای برگزاری آکسیون هماهنگ نماید، اما گروه ما آماده و رأس ساعت در محل حضور داشت و خوشبختانه ما شاهد هوای بسیار مطبوعی در بروکسل بودیم. چادری برپا کردیم، ده­ها عکس، متن، شعار و پرچم و بنر که از قبل آماده کرده بودیم را در جاهای مناسب نصب کردیم. سیستم صوتی را راه انداختیم و موزیک را تنظیم کردیم و ... تصاویری در نفی سکسیسم و حجاب اجباری که نشانه‌ی کالایی بودن بدن زن است را بر تن کردیم. شعارهای کوچک‌تری هم بر لباس هایمان آویزان کردیم که روی آن نوشته شده بود " انتخابات راه حل نیست، ما به انقلاب نیاز داریم".
به سرعت شعارهای‌مان در افشای رژیم جمهوری اسلامی و متون تهیجی در افشای سیاست‌های ضدِ زنِ جناح‌های مختلف جمهوری اسلامی و حمایت‌های امپریالیستی از کشورهای بنیادگرای مذهبی و ... طنین‌انداز شد. از همان اولین دقایق توجه رهگذران و جوانان ـ به‌ویژه زنان- چشمگیر بود. مردم سؤال داشتند. نمی­شد به‌راحتی از کنار تصاویرِ روی زمین گذشت و نگاهی پرسش‌گر نکرد. عمدتاً مکث چند دقیقه­ای می­کردند و معمولاً سؤال می­پرسیدند یا درخواست بیانیه می‌کردند. همه‌ی ما با حوصله و با همه‌ی توانمان در برقراری ارتباط کلامی (تعدد زبان‌ها) ضمن بحث با آن‌ها، متون تحلیلی و بیانیه‌هایمان را به آن‌‌ها می دادیم و علاقمندان را به میز اطلاع­رسانی هدایت می‌کردیم تا پتی‌شنی در حمایت از زنان ایران امضا کنند و یا بحث‌ و سؤالات را عمیق‌تر کنند و بعضی از آن‌ها با نوشتن آدرس تماس‌شان خواهان ارتباط بیشتر می‌شدند و بعضی نیز با علاقه و در حد توانشان به ما کمک مالی می‌کردند.


جو برگزارکنندگان پرانرژی و فعال بود. رفقای زن با پوشش‌های رزمنده و سرخ‌شان و اندک رفقای مرد نیز با شعارها و تراکت‌هایشان این انرژی را به بیرون از جمع منتقل می‌کردند. طنین پرامید سرودخوانیِ زنان انقلابی و هم‌راهی رهگذران در دو سوی خیابان و حتی بخشا ماشین‌ها، نزدیک شدنِ دختران جوان و زنان برای آشنایی با زنان انقلابی و برای آشنایی و بحث در مورد اوضاع ایران، بحث در مورد سرنوشت کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه با جوانانی از آن منطقه و مقایسه آن خیزش‌ها با وضعیت و تجربه ما در ایران ... . همه و همه به ما یاد آوری می کرد که یک نیروی کوچک می‌تواند و باید خلاف جریان حرکت کند و در این میان بسیاری از مردم جهان در کنار ما برای تغییرات رادیکال قرار دارند.
 
از همان ساعات اولیه زنی فمینیست که ما را از روی پوسترهایمان در خیابان‌های بروکسل یافته بود، با شور و اشتیاق به جمع ما پیوست و موجی از اتحاد بین‌المللی زنان برعلیه حکومت‌های مذهبی و دولت‌های سرمایه‌داری را با خود وارد جمع ما کرد. او همچون آشنایی دیریافته به سرعت یکی از ما شد و با شعارهایش در افشای نقش مذهب در فرودستی زنان هر سه روز یکی از فعالین بی‌نظیر ما بود. Anne که شعارهایش را هم به همراه داشت بی‌وقفه یا در حال دادن شعار بود و یا در حال تلفن زدن به دوستان فمینیستش برای دعوت از آنان که به این کارزار بپیوندند. هر بار هم با حرارت و شور به آن‌ها توضیح می‌داد که چقدر حمایت از مبارزات زنان ایران اهمیت دارد و آن‌ها نمی‌توانند باور کنند که چنین زنان مبارزِ ایرانی هم وجود دارند!!! او از روز دوم ابتکار عمل‌های دیگری هم به‌کار گرفت یک شنلِ سفید و کلاه پاپ که روی آن تماما با شعارهایی در افشای مذهب و مردسالاری و با علامت فمینیسم پوشیده شده بود عصایی تمسخرآمیز در دست گرفته بود و خستگی ناپذیر در کنارمان شعار می‌داد و افشاگری می‌کرد و حتی تلاش می‌کرد که شعارهای فارسی را هم تکرار کند و با رهگذران وارد بحث بر سر نقش حکومت‌های تئوکراتیک در سرکوب زنان می‌شد.
چند نفری هم که در کافه‌ها از ما بیانیه گرفته بودند برای همبستگی به جمع ما پیوستند و سؤالات زیادی داشتند. مثلا دختر جوانی که بیش از یک ساعت با یکی از فعالین ما بحث می‌کرد، سؤالاتی پیرامون اوضاع جنبش زنان و گرایش‌های آن، رابطه‌ی جنبش زنان در ایران با جنبش زنان در غرب و.... مطرح کرد. این دختر جوان زمانی که برایش توضیح داده شد که دولت های غربی و دولت ایران دو قطب پوسیده و زن‌ستیز هستند و این که تنها راه یک انقلاب ریشه‌ای بر علیه هر دو قطب می‌باشد، بسیار استقبال کرد و خواهان این شد که با او در تماس باشیم. یک دانشجوی ایرانی – بلژیکی هم با ما وارد بحث شد. او می‌گفت با وجود این‌که خواسته‌های شما خیلی خوب است اما موضع شما رادیکال است. چرا خط اصلاح‌طلبان را در پیش نمی‌گیرید؟ آیا برای ایران کافی نیست؟ او معتقد بود که با وجود ماهیت جمهوری اسلامی کار انقلابی خیلی هزینه بردار است و ... ما هم گفتیم که ما مخالف رفرم نیستیم اما با رفرمیسم مرزبندی داریم. چون ما می‌دانیم زنان با ‌حداکثر رفرم‌ در جمهوری اسلامی هم در نهایت تحت ستم خواهند ماند و این سیستم با منافع اکثریت زنان هم‌خوانی ندارد و ... از پاسخ‌های ما شگفت زده می‌شد، اما با علاقه ساعتی را به بحث ایستاد. دختران و پسران جوان زیادی با دیدن عکس‌ها و با علاقه به سمت میز می‌آمدند و پتی‌شن‌مان را امضا می‌کردند. مادری که دو دختر او را همراهی می‌کرد از دور یکی‌یکی عکس‌ها را به آن‌ها توضیح می‌داد و وقتی نزدیک میز شد، با اشتیاق پتی‌شن را امضا کرد. مرد جوانی هم که خواهرش در ایران زندگی کرده بود برای همبستگی با ما و برای ثابت نگه‌داشتن عکس‌ها برایمان سنگ می‌آورد. نکته جالب این بود که خیلی از رهگذران در مورد سازمان زنان هشت مارس می‌پرسیدند و وقتی می‌شنیدند که یک سازمان غیروابسته است و خصوصا هیچ بودجه‌ی مالی از هیچ جایی دریافت نمی‌کند با اعتماد بیشتری به ما نزدیک می‌شدند. زنان با حجاب هم با احتیاط از کنار ما می‌گذشتند و اگر مردی همراهشان نبود، پا کند می‌کردند و شعارها و عکس‌های‌مان را نگاه می‌کردند. فعالین هشت مارس هم با خوش‌رویی بیانیه‌های‌مان را به آن‌ها می‌دادند که در اکثر موارد آن را می‌گرفتند. اما در چند موردی که زنان با حجاب با مردان و همراهانی بودند یا مسیرشان را عوض می‌کردند و یا بیانیه‌ها را نمی‌گرفتند. دو دختر با حجاب و با آرایش کامل هم بیانیه را گرفتند و گفتند که به کار ما اعتراض دارند چون صرفا ضد حجاب است و حجاب آن‌ها یک انتخاب شخصی است. ما هم توضیح دادیم که ما هم مخالف حجاب و هم سکسیسم هستیم، چون هردونشانه‌ی ابژکتیو بودن بدن زن است و حجاب چه اختیاری، چه اجباری نشانه فرودستی زن است. باز گفتند خوب بروید و درایران این فعالیت را بکنید! چرا این‌جا؟! ما هم گفتیم ما در همه جای جهان برای رهایی زنان این مبارزه را به پیش می‌بریم. در یک مورد دیگر مردی با خشم بیانیه‌ها را به دوستان‌مان پس داد و گفت چرا این بیانیه‌ها را به زنان ما می‌دهید؟! چند مورد هم مردان مذهبی یا مسلمان نزدیک جمع شدند و عصبانی بودند که چرا ضد خدای آن‌ها تبلیغ می‌کنیم. تلاش ما این بود که بحث اغنایی کنیم اما چند موردی هم مجبور شدیم آن‌ها را از جمع خودمان دور کنیم.
یکی از نکات برجسته و جالب در هر سه روز اجرای تئاتر خیابانی همراه با ترانه - سرود "کارزار زنان" بود. برای اجرای این تئاتر ساده اما تآثیرگذار دوستان پیش‌تر تدارک دیده بودند. رفیق مردی عبایی بر تن و دستاری بر سر می‌گذاشت و زنجیری را بر بدن زنانی فرود می­آورد که چادر سیاه بر سر داشتند و هریک، یکی از خواسته‌های زنان ایران را در دست داشتند. این آخوند در نهایت با ضربات زنجیر آن‌ها را وادار به نشستن و سپس سنگسارشان می‌کرد. اما با اوج‌گیری سرود کارزار و فریاد «هان اینک وقت کارزار است!» زنان از جا برخاسته و چادرها را از سر می‌کندند و سرود رهایی سر می‌دادند که با شعارها و فریاد جمع همراه می‌شد. اجرای این تئاتر در هر سه روز توجه عابرین زیادی را به خود جلب کرد.
روز چهارشنبه هم زمان با آکسیون ما، آکسیونی هم توسط گروه‌های ترک و کرد در مقابل سفارت فرانسه در اعتراض به عدم رسیدگی به پرونده‌ی قتل سه زنِ کُرد، برگزار شد. گروه کوچکی از ما به نمایندگی به آن آکسیون اعزام شد و برخلاف جو ناسیونالیستی حاکم بر آن آکسیون تلاش کردیم بیانیه‌های سازمان زنان هشت مارس در دفاع از مبارزات مردم و زنان ترکیه۲ به سه زبان انگلیسی و کردی و ترکی را به آن‌‌ها بدهیم تا بدانند موضع ما تقویت همبستگی انترناسیونالیستی است. در راه بازگشت عده‌ای از آن ها با ما هم‌راه شده و به آکسیون ما پیوستند. از این ساعت آکسیون ما شکل مبارزاتی انترناسیونالیستی‌تری به خود گرفت. تعدادی از رفقای ایرانی و بلژیکی هم بعد از ساعات کارشان به ما پیوسته بودند و جمع انرژی بیشتری یافت و شعارهایی چون: زنده باد تقسیم!، ما ضد کاپتالیسم هستیم!، یا هیچ کس رها نمی‌شود یا همه رها می‌شویم!، همه جا تقسیم! همه جا مقاومت!، مرگ بر جمهوری اسلامی!، ستم جنسیتی ممنون!، آپارتاید جنسیتی ممنوع!، نه به قوانین اسلامی!، آزادی زندانی سیاسی و ... به زبا‌ن‌های انگلیسی، ترکی، فرانسه و با حرارت تکرار می‌شد. بخشی از بیانیه در حمایت از مردم ترکیه به زبان انگلیسی خوانده شد و یک رفیق زن بلژیکی هم بیانیه‌ی ما را به زبان فرانسه با احساس و حرارت خواند و این گونه روز اول کارزار را پایان دادیم.
روز دوم: پنج‌شنبه 1۳ ژوئن، میدان آلبرتینا، ساعت 12 تا 20
روز دوم هوا تغییر کرد و ساعات اولیه‌ی برنامه هوا کاملا ابری بود و بعد از ساعت ۱۴ تا پایان برنامه شاهد بارش باران بودیم. این‌بار با زحمتِ فراوان در میان باد چادر را برپا کردیم. خوشبختانه قبلا تدارک این را هم دیده بودیم و بارانی‌های سرخی تهیه شده بود که روی آن‌ها به زبان‌های فارسی و فرانسه شعار «سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران!» و «از مبارزات مردم ترکیه حمایت می‌کنیم!» نوشته شده بود.
روز دوم تلاش‌ ما این بود با سازماندهی بهتری بیانیه‌های‌مان را پخش کنیم. در حالی که عده‌ای از دوستان در حال شعار دادن و خواندن متون افشاگرانه بودند دیگر دوستان بیانیه‌ها را در دو سوی خیابان به رهگذران و علاقمندان می‌دادند و وارد بحث می‌شدند. با وجود چند ساعت بارش ممتد باران، ما در این روز بیش از ۱۵۰۰ بیانیه بین رهگذران پخش کردیم.
بازهم همه با تمام قوا فعالیت می‌کردند و به واقع هریک نفر به جای چند نفر کار می‌کرد. هیچ‌کس از حرکت نمی‌ایستاد و حتی برای خوردن آب یا چای یا خوارکی هر کس احساس می‌کرد که باید کمترین زمان را صرف کند تا حرکت تضعیف نشود. فرصتی برای استراحت نبود و با شروع بارش باران مجبور شدیم تمام فعالیت‌های‌مان را زیر باران ادامه دهیم. خوشبختانه به کمک سیستم صوتی متون افشاگرانه‌ای می‌خواندیم و رهگذران که به علت بارش باران عجله داشتند با دیدن جمع زنانی که زیر بارش باران مشغول شعار دادن هستند پا کُند می‌کردند و با تعجب و کنجکاوی به ما نزدیک می‌شدند. اکثر فعالین ما سراپا خیس بودند. با موهای خیس و روی گشاده بیانیه‌ها‌ی‌مان را که به زور از هجوم باران حفظ کرده بودیم به رهگذران می‌دادیم و آن‌ها هم متقابلا با لبخند و مشتاقانه آن‌را دریافت می‌کردند. گویا قرار بود به آسمان هم بگوییم که ما ستم را برنمی­تابیم! در بلند گو گفتیم که اگر این جا ما زیر باران هستیم در ایران، ترکیه و... مردم با بارش گلوله از جانب دولت‌های ارتجاعی روبرو هستند. در ساعات اولیه فکر می‌کردیم بارش باران به ضرر ماست، اما این شکل کار و استقامت ما زیر باران باعث می‌شد تا مردم با کنجکاوی بیشتری به حرف‌های‌مان گوش کنند چون مطمئن بودند که موضوع برای ما مهم‌تر و جدی‌تر از بارش باران است. جمع ما در روز دوم با هم‌خوانی سرودهای انقلابی و حتی فرانسوی تا آخرین لحظه پرجوش و خروش بود. برای حفظ قوا و خشک کردن وسایل و پرچم‌هایمان که روز بعد به آن احتیاج داشتیم برنامه را کمی زودتر از موعد مقرر تمام کردیم.
با وجود اینکه همه‌ی ما کاملا خیس شده بودیم اما هنوز راضی نبودیم که فعالیت را پایان دهیم. بنابراین برخی از دوستان مسؤلیت خشک کردن و بازسازی پرچم‌ها و شعارها را به‌عهده گرفتند. در کارگاهِ هنری یکی از دوستان بلژیکی جمع شدیم تا روز پرکار و پرشورمان را با یک بحث داغ سیاسی به پایان بریم. از ساعت ۱۹ تا ۲۲ با چند رفیق بلژیکی و تعدادی از رفقای ایرانی وارد بحثِ سیاسی شدیم که ابتدا بحث از موضوع نوع فعالیت سازمان زنان هشت مارس شروع شد و به سرعت به موضوعات کلانی چون فضای فکری مسلط بر جنبش چپِ ایران و سپس جهان رسید. نظرات و تحلیل­های رفقای بلژیکی و پاسخ­های ما در مورد خط صحیح، حزب، رابطه­ی توده­ها، احزاب، جبهه­ی متحد و معنای فعالیت دمکراتیک ... نیز بحث را غنی­تر کرد. در فضایی صمیمی و رفیقانه به یاد جانباختگانِ راه آزادی، زنان و مردان مبارزی که امروز در کنار ما نیستند، شراب سرخ نوشیدیم و سرود انترناسیونال خواندیم و سوپ گرمی که دوستی بلژیکی در همبستگی تهیه کرده بود، پس از یک روز فعالیت به ما گرما و انرژی داد.
روز سوم: جمعه 1۴ ژوئن، مقابل سفارت جمهوری اسلامی، ساعت 12 تا ۱۵
ما با وجود اینکه روز قبل، روز سختی را گذارنده بودیم و همگی جسما خسته بودیم، اما فعالیت در روز "انتخابات" برای‌مان معنای دیگری داشت. همگی می‌خواستیم صدای زنان ایران را با قدرت اعلام کنیم. دوستان جوان‌تر از صبح در حال بیان خاطرات‌شان از مبارزات ۴ سال پیش در ایران بودند و شور و هیجان و تجربیاتی که از آن مبارزه به دست آورده بودند را با جمع در میان گذاشتند. جمع ما با روحیه و با نشاط اما خشمگین از مرتجعینی که یک بار دیگر بساط عوام فریبی به را ه انداخته‌اند، به راه افتاد و به محض رسیدن مقابل سفارت بنرها و پلاکاردهای­مان را در محل مقرر نصب کردیم. روی در سفارت نوشته شده بود که برای دادن رأی، باید به در پشتی ساختمان مراجعه کرد، بنابراین ما شاهد عبور رأی‌دهندگان زیادی نبودیم. اما عده‌ای از دوستان با در دست گرفتن فراخوان به سمت در پشتی رفتند. به گفته‌ی دوستان تعداد رأی‌دهندگان بسیار کم و انگشت‌شمار بود. دوستان با بعضی از آن‌ها وارد بحث شده بودند و نظرشان این بود که مردم عمدتا از سر استیصال و ناامیدی رأی می‌دادند. پسری معتقد بود که تنها ترسش این است که ایران شبیه لیبی یا سوریه شود. دیگری مستأصل می‌گفت که دانشجوست و می‌خواهد رأی سفید بیاندازد. عده‌ای هم اصلا حاضر به بحث نبودند و ... از صبح شنیده بودیم که جمهوری اسلامی پس از ۳۴ سال کنترل قانونیِ بدن زنان، این‌بار برای جلب رأی زنان در خارج از کشور اعلام کرده که زنان می‌توانند بدون حجاب هم وارد ساختمان سفارت‌ها شوند و رأی بدهند. این بیش از پیش بر خشممان می‌افزود که این رژیم برای کشاندن زنان به پای صندوق‌های رأی‌اش هر ترفندی می زند. این درحالی بود که برخی از به اصطلاح فعالین زن این موضوع را دست‌آوردی برای زنان می‌خواندند و یک‌بار دیگر سرپوشی می‌گذاشتند بر نگاه ابزاری سیستم به زنان و موقعیت آنان.
پلیس در این روز به ما اجازه نداده بود که از سیستم صوتی استفاده کنیم. بنابراین ما هم مجبور بودیم، میکرون‌های کوچک دستی‌ و حنجره‌های‌مان را به یاری بطلبیم. پلیس نیز با دیدن صف بهم­فشرده و سرخ ما درخواستِ نیروی اضافه کرد و قبل از شروع برنامه یک ماشین دیگر پُر از پلیس در محل حاضر شد. با اعلام ساعت 12 برنامه را آغاز کردیم. این‌بار نیز شاهد بودیم که ایرانیان ساکن بلژیک هم هیچ توجهی به این آکسیون ضد جمهوری اسلامی نداشتند. بیش از پیش مسلم بود که عده‌ای در تردید رأی دادن و ندادن هستند. عده‌ای هم در ناامیدی، بی‌تفاوتی و ... اما باز هم رفقای ترک و کرد و بلژیکی در کنارمان جای گرفتند
.
 
 با بیان ضرورت سیاسی حضورمان در این محل همه تشویق شدند که تمام انرژی خود را در این ساعات بکار بگیرند تا مخالفت­مان را ابراز کنیم. قرار گذاشتیم که اگر رسانه­های بزرگ بین­المللی و اپوزیسیون انقلابی و مترقی و ... کارزار را پوشش نمی­دهند، اگر پلیس با انواع حربه­ های رایج سعی در محدود کردنِ ما دارد، اگر بر بخشی از جنبشِ چپ ما رخوت حاکم است و ... ولی ما باید صدای میلیون‌ها زن در این جا باشیم. بقولِ رفیق عزیزمان آذر درخشان؛ "در شرایط دشوار، نگه­داشتن و حفظ یک شعله­ی کوچک خیلی مهم است" و ما باید این­کار را می­کردیم.
مقابلِ سفارت امکان استفاده از شعارهای فارسی بیشتر بود. جوانان دیگری نیز به کارزار پیوسته بودند و با انرژی و با جسارت شعار می­دادند. چهره‌ی خشمگینِ دختران و پسرانِ جوانی که در این روز همراهِ کارزار بودند دیدنی بود. خشم، امید به تغییر رادیکال و مهم­تر از همه فریادِ انقلاب مانند انفجارِ یک بمب بود. پشت و جلوی بنرها، صفِ منظم، ترکیب عمده‌ی زنان و جوانان، پوشش سرخ یا نمادهای سرخ، شعارهایی بر سینه و یا بر دست و برخی با نقاب برای حفظ امنیت و ... ترکیب بسیار رزمنده­ای را شکل داده بود. رفقای کمیته‌ی دفاع از مبارزات مردم ایران در بلژیک و برخی از نیروهای سیاسی احزاب و افراد منفرد نیز در این برنامه شرکت داشتند. با حضور رفقای ترک شعارهای حمایت از مبارزات ترکیه و ایران را ترکیب کردیم و این ترکیب فضای متحد و مبارزاتی ایجاد کرده بود که ما به زبان‌های ترکی، فارسی و فرانسه شعار سرنگونی رژیم فاشیستی در ایران و ترکیه را می‌دادیم. فضای انترناسیونالیستی زیبایی بود که در شرایط سختِ تشریح شده در بالا، امید به جوانان و زنان را تاکید می­کرد.
شعارهای سرنگونی جمهوری اسلامی با حرارت تکرار می‌شد. چون اجازه نداشتیم از سیستم صوتی استفاده کنیم، اجرای تئاتر را با افشاگری از سیستم ضدزن جمهوری اسلامی همراه کردیم. اجرای این تئاتر در برابر سفارت چه برای افرادی که نقش گرفتند و چه برای بینندگان، بسیار تأثیرگذارتر از دو روز قبل بود. در برابر نمادِ رژیمی که مجری این جنایات است، دیدن نمادهای فرودستی زنان در ایران، به خشم زنان و جوانان می­افزود. و در پی آن شعار «تنها راه رهایی انقلاب! انقلاب!» مفهوم بیشتری می‌یافت. با خواندن چند سرود انقلابی و در انتها با سرود انترناسیونال کارزار ضد انتخاب جمهوری اسلامی را به پایان بردیم.
سه روز مبارزه­ی کارزار در شرایط دنباله­روی و رخوتِ جنبش مردمی در داخل و عدم تحرکِ سیاسی و عملیِ اپوزیسیونِ انقلابی، فعالیت بسیار موفقی بود. رفقای سازمان زنان هشت مارس هم تدارک سیاسی دیدند، هم حمایت­های بین­المللی را کسب کردند، هم کار توده­ای بسیار موفقی را در این سه روز پیش بردند و هم صدای دیگری را نمایندگی کردند که با امپریالیست­ها و طرح­ها و آلترناتیوهایشان از یک­سو و با رژیم زن‌ستیز جمهوری اسلامی از سوی دیگر مرز روشنی را ترسیم کردند. یک بار دیگر با پیشبرد این کارزار سه روزه این حقیقت را پیش گذاشتیم که می توان و باید خلاف جریان حرکت کرد و با پیگیری و استقامت انقلابی و با پیش گذاشتن خطی روشن در خدمت منافع توده‌های مردم و زنان صدای دیگری بود.
زنده باد مبارزاتِ زنان ایران
زنده باد انقلاب
سازمان زنان ۸ مارس (ایران ــ افغانستان) ــ ۲۰ ژوئن ۲۰۱۳
 
 
-------------------------------------------------------------------------
گزارش تصویری 11 و 12 ژوئن 2013
کارزار سه روزه ی <ضد انتخاب جمهوری اسلامی> - بروکسل






....................................................................................................
گزارش تصویری جمعه 14 ژوئن 2013
کارزار سه روزه ی <ضدانتخاب جمهوری اسلامی> - بروکسل
مقابل سفارت جمهوری اسلامی










 

2013/06/22

مصاحبه ای از برزیل

مصاحبه با یک انقلابی در برزیل (سازمان ستاره سرخ . ریودوژانیرو)، منتشر شده در A Nova Democracia

برزیل: "در تاییدِ قهرِ انقلابی"
در خیابان­ها، می­توانیم تاثیراتِ داغِ جام کنفدراسیون­ها را ببینیم.
قدرت و رسانه­ های انحصاری، میلیونرها، مات و مبهوت شدگان، آن­ها می­گویند که چنین مبارزه­ و شورشی را نمی­توانند بفهمند. آن­ ها محبوس در بهشت­های مصنوعی­ شان، از روبه ­رو شدن با چهره ­ی واقعی کشور می­ترسند. بعد از ده سال، امید بازگشته است، و مواردی مثل این روزها در حال رُخ دادن است. روز آغاز شده، "هر شب تا سپیده ­دم، بارقه­ های نور، سرتاسرِ تاریکی را می­شکافند". "برزیل بیدار شده"، این جمله بر بسیاری از دیوارها و پوسترها خوانده می­شود. راه رفتن در رویا. در یک شب تاریخی، چه خوشبختند آن­هایی که نمی­توانند بخوابند.
فوران بی­قرارِ خشم توده­ ها بسیار دلگرم کننده­ تر از هر کاری است که مدافعانِ قلعه­ های کهن تاکنون انجام داده­ اند. طبقات ارتجاعی حاکم، در میان کابوس خیابان­ها، برای تهی­ کردن تظاهرات برنامه­ ریزی می­کنند. تا هفته ­ی گذشته ما شاهد حملات زهرآگینِ سخنگویان این طبقات بودیم. Arnaldo Jabor (فیلمساز و ژورنالیست) می­گفت که این جوانانِ ولگرد یک پنی هم ارزش ندارند! و طبقه ­ی متوسط در خیابان است! Luiz Datena  )ژورنالیست) ما را خرابکاران و دردسرسازان نامید. پس از اینکه برای­شان روشن شد که سرکوب کردن، افزایش شورش­ها و تظاهرات را به ­دنبال داشته، گفتمان تغییر کرد. دیروز (19 ژوئن)، Arnaldo Jabor در مورد ما به رادیو و تلویزیون می­گفت که این­ها نسلی هستند که ایده­ هایشان را می ­جویند؛ Datena هم به (CQC (Custe o Que Custar می­گفت: با وجودی که در رسانه­ ی پلیس مشغول به کار است اما تخصص­ اش حقوق بشر است!
چه تغییری! آن­هم فقط در طول یک هفته!
اکنون ببینید "کارشناسان امنیتی" ­شان چگونه اوضاع و تظاهرات را توضیح می­دهند. رسانه­ هایی که اغلب به­ ما خط می­دادند و می­دیدیم و می­شنیدیم که در مصاحبه­ های شغلی چگونه باید رفتار کنیم، حالا می­بینیم و می­شنویم که به ما در مورد آنچه که باید یا نباید در تظاهرات انجام دهیم درس می­دهند! و چه درس­های خسته­ کننده و کسالت­ آوری! و تمام رسانه­ های انحصاری نیز آن دروس را تکرار می­کنند: "تظاهرات باید صلح آمیز باشد"، "چه زیباست که مردم را در تظاهرات با لباس سفید ببینیم"، "بسیاری از جوانان خواهان صلح هستند، تنها گروه کوچکی از معترضانِ رادیکال به سوی پلیس سنگ پرتاب می­کنند" و ... بحثِ صلح و جِنتِلمَن بودن در تظاهرات، در همین هفته ­ی اخیر وارد گفتمان رسانه­ ها شده است.
اما حالا من می­خواهم به شما چیزی بگویم، شمایی که صدای واقعی و کُنشگر هستید. آیا شما تا به حال پلیس ضدشورش را به پوشیدن لباس سفید تشویق کرده­اید وقتی­که محله­های فقیرنشینِ ریودوژانیرو را برای کارهای ساختمانیِ جام جهانی فوتبال ویران­ می­کنند؟ چرا شما این بحث را پیش نمی­گذارید که گارد امنیت ملی دولت روسف Rousseff به کارگران سرکشِ Jirau به­ جای باتوم و گلوله، شاخه­ ی گل بدهد؟ این­روزها در رسانه ­ها تبلیغ می­کنند که پلیس فدرال در حالِ انجام وظیفه ­ی حرفه ای و توام با احترام به حقوق شهروندان است. آیا واقعاً دارند این­کار را می­کنند یا قتل بومیانِ Terena  درMato Grosso  do Sul را در همین چند روز اخیر در دستور کار قرار داده­ اند؟

"رودخانه به مردمی اطلاق می­شود که این­روزها به­ طرزِ خشونت­ باری همه­ چیز را درهم و برهم کرده­ اند، اما هیچ­کس در مورد نیروی خشونتی که در جریانِ سیل­ آسای بانک­ها و موسسات مالی فشرده شده چیزی نمی­گوید".
به صحبت از صلحِ امثال Datena نباید هیچ توهمی داشت: آقایان و خانم­ هایی که می­خواهید بسیار مودب و تر و تمیز تظاهرات کنید، در حالت کلی شما نیز با همان مجازاتِ تظاهرکنندگان رادیکال روبه­ رو خواهید شد. توهم نداشته باشید. طبقه کارگر واکنش بورژوازی را خوب می­شناسد، بورژوازیِ خشمگین و تشنه به خون معترضین را می­شناسد. در کمون پاریس، انقلابیون بهای سنگینی برای شکست طبقه­ ی حاکم و بورژوازی پرداختند. بورژوازی برای تصرف پایتخت فرانسه بیش از بیست هزار پرولتر را کشت. ضد تبلیغاتی که این­ روزها درمورد تظاهرات مسالمت آمیز می­شود فقط با هدف بی­ اثر کردنِ شورش رو به گسترشِ ما انجام می­گیرد. کنترل شهرهای برزیل نباید از دست­شان خارج شود و آن­ها برای برقراری کنترل هرکاری می­کنند. همان­طور که قبلاً هم گفته شده و باید بازهم گفت؛ اگر ما شورش نکنیم و قهر را بکار نبندیم، با دستِ خود سرکوب را بر خودمان تحمیل کرده­ایم. برخی از این آقا و خانم­ های مودب می­گویند: "تظاهراتِ منظم موثرتر است، با کف ­زدن روبه­روی چهره­ی سیاست­مداران، آن­ها بهانه­ ای برای سرکوب نخواهند داشت". اما من به ایشان می­گویم که برای سرکوب کردنِ مردم اصلاً نیازی نیست که آن­ها راهپیمایی کنند، برای سرکوب شدن؛ تنها فقیر بودن، تنها سیاه بودن و تنها favelado (زاغه­ نشین) بودن کافی است. این­ها برای این­که هر روز تهدید شوید، مورد حمله قرار گیرید و هر روز با خشونت پلیسِ سیستم کهنه روبه­ رو شوید کافی هستند.
می­گویند که تظاهرات مسالمت ­آمیز "موثرتر" است. این حرف واقعاً مزخرف است. همین ­طوری رفتن به خیابان­ها اصلاً کافی و موثر نیست. مثال گویا در این­مورد خواست­ های خیابانی برای "انتخابات مستقیم همین حالا" در سال 1984 است. میلیون­ها تن از مردم، بعد از پایان رژیم نظامی، به خیابان­ها ریختند و خواستار انتخابات مستقیم برای ریاست جمهوری شدند. بسیج مردمیِ گسترده ­ای برای Diretas  movement شده بود و بسیار هم منظم و صلح­ آمیز بود. خُب، نتیجه چه شد؟ شکست برای مردم. با وجود خیابان­های اشغال­ شده توسط مردم، لایحه­ ی اصلاحی توسط کنگره مستقیماً بیرون داده شد و Tancredo Neves  با رای غیرمستقیم و توسط کالج انتخاباتی به­عنوانِ رئیس­ جمهور برگزیده شد.
"قهر مامای تاریخ است".
خشونت و قهر مردم، مقاومت است. "شورش، موجه و مشروع است". چیزی که اعتراضات را در سرتاسر کشور گسترش داد، حملات و سرکوبِ Alckmin فاشیست (رئیس دولت سائوپولو) و پلیسِ ارتشی برزیل (PM) نبود، دلیلش پاسخِ قهرآمیز جوانان بود، شیشه­ های شکسته، بانک­ های خالی­ شده و اتوبوس­های آتش گرفته. در 1984 ما صورت­ هایمان را به ­نشانه­ ی اتهام به دولت رنگی و آن­ها را مجبور به استعفا کردیم، جانشینِ آن­ها روی کار آمد ولی چیزی تغییر نکرد! تین ­ایجرهای (جوانانِ) امروزِ برزیل، چهره ­هایشان را می ­پوشانند، به مجلسِ قانون­ گذاری حمله می­کنند و سالن ­های کنگره را اشغال می­کنند.
تاریخ در برزیل در خطوطِ نامنظمِ گرافیتی دوباره نوشته می­شود. گرافیتی­ هایی که بر روی مجسمه­ ها و بناهای قدیمی نوشته و ترسیم می­ گردند. این خروش جوانانِ قبیله ­ای است که در اطراف ماشین­ های آتش­ گرفته می­رقصند و می­خوانند. ما Guaraní-Kaiowás, Terenas, tapebas, Mundurukus (قبایل معروف اولیه­ ی برزیل) هستیم. ما مردم برزیل هستیم، "جام جهانی برای ما خروس جنگی (caralho) است". این فقط آغاز کار است، شروع دوباره­ ی حماسه­ ی طولانی برای آزادی ما. چه خوشبختی بزرگی است که در این زمان زندگی می­ کنیم. اکنون زمان پایانِ مصاحبه است زیرا کلمات در خیابان­ ها هستند و نیاز به حضور من است. "اسم من شورش است، و بر سنگ خیابان نقش بسته است."


توضیح
 رفیق مصاحبه شونده از انقلابیون نسلِ گذشته­ ی برزیل است.
این مصاحبه جمعه 20 ژوئن انجام شد و عصر روز 21 در (A Nova Democracia=> http://www.anovademocracia.com.br/ ) در برزیل و ... منتشر شد.
برخی اسامیِ برزیلی که توضیح داده نشده­ اند، دارای پیوند هستند.

 
شهاب سیروان – کمیته­ ی جوانان بلژیک