بهار عربی به ایران هم رسید!
فضای عمومی 25 بهمن و روحیه مردم
امروز 25 بهمن 1389 ورقی دیگر در تاریخ مبارزات خیابانی مردم با رژِیم سرتا پا مسلح جمهوری اسلامی رقم خورد. از روزهای قبل نیروهای بسیج و انتظامی بصورت پراکنده در خیابانهای تهران حضور داشتند. اما امروز شهر حال و هوایی دیگر داشت. بیشتر به یک پادگان شبیه بود. سر تا سر خیابان هم پر از ماشین هایی ست که در آنها لباس شخصی ها نشسته اند و مردم را زیر نظر دارند تا اگر به مورد مشکوکی بر خوردند واکنش دهند. البته از داخل ماشین ها فیلم برداری هم می کنند. مسیرم به سمت میدان انقلاب است. هر چه به آنجا نزدیک می شوم التهاب فضا بیشتر احساس می شود. به میدان که می رسم تا چشم کار می کند جمعیت است. دور تا دور میدان هم انواع و اقسام نیروها مستقرند. با موتورهای شان مانور می دهند تا مردم را وحشت زده کنند. اما مردم یا ایستاده و یا در حال حرکت خندانند و خوشحال. روزهای مبارزه روزهای شادی ملت است. باز هم خیلی راحت می توانی چهره های همراه و آشنا را تشخیص دهی. جمعیت زیاد و زیادتر می شود. ماشینها امکان حرکت ندارند. چون جمعیت علاوه بر پیاده روها در خیابانها در حال حرکتند. مردم بدون اینکه همدیگر را بشناسند به هم لبخند می زنند و علامت پیروزی را نشان می دهند. وجود اینهمه نیرو که می توان گفت دو برابر مردم بود به چشم مردم نمی آید. به آنها بی توجهند و مسخره می کنند. باز هم همه مغازه ها تعطیل است. آنهایی که تک و توک باز هستند با افزایش جمعیت تعطیل می کنند.
پارک لاله در قرق نیروهای بسیج و لباس شخصی بود. دور تا دور آن را هم نیروی انتظامی فرا گرفته بود. پسر جوانی در ورودی بازارچه پارک ایستاده بود که موتوری دو ترک به سوی او هجوم می برد و شروع به سوال جواب و گرفتن کارت شناسایی می کند. ظاهراً از فروشنده های همانجاست اما آن دو موتوری حالیشان نمی شود.
سوار بر اتوبوس می شوم تا به میدان امام حسین بروم. اما بسته شدن راه و منسجم شدن جمعیت منصرفم می کند و در چهار راه وصال پیاده می شوم. برخورد دختر جوانی با یکی از لباس شخصی ها که نفهمیدم بر سر چه بود جرقه را می زند. دختر جوان داد و فریاد می کرد و جمعیت شروع کرد به شعار دادن و هو کردن. لباس شخصی در میان جمعیت گم شد و به عبارتی فرار کرد.
واقعاً حضور مردم همه محاسبات قدرت را به هم می ریزد. همه دستهایشان را به علامت پیروزی بالا نگهداشته اند. با جمعیت همراه می شوم. دختر جوانی که صورتش را پوشانده از اتوبوس دستهایش را به مردم نشان می دهد که یک لباس شخصی پرید جلوی اتوبوس و با باتوم دختر را تهدید کرد. همه مسافران اتوبوس معترض شدند. آقایی گفت "خودتونم که تو تلویزیون همین علامتو نشون میدید. چرا خودتو ناراحت می کنی." مردم پیاده رو هو می کشند و طرف هم که کم آورده عقب نشینی می کند.
به خیابان قدس می رسم که به مردم حمله می کنند. داخل خیابان می روم. به بالای خیابان که می رسم معلوم است که گاز اشک آور زده اند. همه در حال آتش روشن کردن و سیگار روشن کردن هستند. به سمت 16 آذر می روم. اما دوباره حمله می کنند. جمعیت زیادی جمع شده. هیچ مغازه ای باز نیست که مردم در آن پناه بگیرند. همه فقط جایشان را عوض می کنند. مردم مراقب همدیگر هستند. به همدیگر خبر می دهند که می توانند جلو بروند یا نه و اینکه دارند حمله می کنند. با حمله های متعددشان مردم شروع به شعار دادن می کنند. عمده اش "مرگ بر دیکتاتور" است. وارد یکی از خیابانهای فرعی می شوم. عده ای شعار "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" را سرمی دهند. با تکرار حمله در ورودی یک ساختمان پناه می گیرم. چند دختر جوان هم به من می پیوندند. دختر و پسر دیگری هم اضافه می شوند. گاردی ها در حالیکه رد می شوند اسپری فلفل هم می زنند. همه به سرفه می افتند. پشت سرشان بسیجی ها سر می رسند و با باتوم به جانمان می افتند. خلاصه چند بار باتوم بدنمان را نوازش می کند! به دانشگاه جغرافیا پناه می بریم. نیروی حراست دانشگاه که در ساختمان روبروست از بالا به دربانِ دانشگاه می گوید کسی را راه ندهد. اما دربان خودش را به نشنیدن می زند. دقایقی بعد به دانشگاه هجوم می آورند. از اینهمه جمعیت داخل دانشگاه تعجب کرده اند. اما واقعاً اکثریت افراد دانشجو بودند. دربان دانشگاه ردشان می کند. بالاخره بعد از دقایقی بیرون می روم. از خیابان قدس که بسته شده با دریافت چند باتوم به زور رد می شوم.
افراد لباس شخصی از 13 ساله تا 60 ساله هستند. هنوز خیابان انقلاب علیرغم زد و خورد های شدید و گاز اشک آور مملو از جمعیت است. باز سوار اتوبوس می شوم. ماشین ها که امکان حرکت ندارند و در ترافیک سنگینی گرفتار شده اند و البته برای همراهی با جمعیت بوق های ممتد می زنند. دو بسیجی به سمت ماشینی رفته و با لگد به راننده هشدار می دهد که بوق نزند. راننده بسیار خونسرد می گوید راهو باز کن تا بوق نزنم. پلیس های راهنمایی و رانندگی هم که نقش مترسک را ایفا می کنند و نمی دانند چطور هدایت کنند. اما همان لباس شخصی به بالای کاپوت ماشینی پریده و نعره می کشد که بوق نزنید. پایین که می آید می بینم راننده ماشن یک زن است. واقعاً حالم به هم می خورد از اینکه تفکر ضد زن در تمام سلولهای این نظام وجود دارد و خود را نشان می دهد و از سویی دیگر خشمم را دو چندان می کند.
در میدان انقلاب یک لباس شخصی از راننده اتوبوس می خواهد که همه مسافران را پیاده کند. اما راننده قبول نمی کند. چون جمعیت خیلی زیادی در اتوبوس است و ممکن بود به ضرر خودشان تمام شود. هر چه به سمت آزادی می رسم وضعیت غیر عادی تر است. پیرزنی که از شلوغی اتوبوس به تنگ آمده غرغر می کند که حقتونه. میاین بیرون بایدم کتک بخورین. دختران جوان داخل اتوبوس می گویند امروز روز ولنتاین است حاج خانم. ما ولنتاین مونو اینجوری جشن می گیریم. همه جا رو به هم می ریزیم!
هر بار که گاردی ها رد می شوند چند باتوم حواله اتوبوس می کنند. دو طرف خیابان آزادی مملو از جمعیت است. دود همه جا را گرفته است. تمام خیابان های فرعی مملو از آتش است. گاز اشک آور در همه جا پخش است. به هیچ کسی رحم نمی کنند. دختری که از خیابان توحید می آید و حسابی هم کتک خورده می گوید پیرمرد عصا بدستی را کتک زدند و خونین و مالین کردند. فرق یک پسر جوان که عقب افتاده بود را نیز شکافتند. نیروها در چند جا با هم درگیر شده بودند. حضور اینهمه جمعیت کلافه شان کرده بود. پسر جوانی را که در حال فرار بود گرفتند و عینکش را در صورتش خرد کردند. با دو ماشین ون نیروی انتظامی مواجه می شوم که یکی مملو از دختران و دیگری پسرانی بود که دستگیر شده بودند. اما نکته قابل توجه این بود که دختران از پشت شیشه با شادمانی علامت پیروزی را به مردم نشان می دادند.
در میانه راه زن چادری سوار اتوبوس می شود. شروع به غر زدن می کند که:
چند تا زن حمله می کنن به زن حزب الهی. اما دختر جوان ادامه می ده. که بالاخره این غارتگرای جان و مال و آزادی مردم رو بیرون می کنیم. واقعاً اینهمه کوته فکری جای تامل داره. چطور ممکنه مردم اصلا فکر نکنند و هر اراجیفی که اینها می گن باور کنند.
بالاخره یک جا پیاده شدیم.
با یکی از دوستهام برخورد می کنم. صورتش نشون می ده گاز اشک آور حسابی ازش پذیرایی کرده. از ابتدا در درگیری های خیابان آزادی و خیابان های فرعی اش بوده. از کمک مردم در پناه دادن به معترضان می گه. در خونه ها باز بوده. از سنگ اندازی معترضان به گاردی ها می گه و اینکه اونها باتوماشونو زمین گذاشتن و با سنگ جواب مردم رو می دادند. یاد روز عاشورا می افتم. می گفت مردم شعار می دادند:
"با یه بلیطِ یه سره، خامنه ای باید بره"
"مبارک، بن علی ، نوبت سید علی"
و "مرگ بر خامنه ای " در تعداد وسیعی امروز سر داده شده.
از کتک زدن یکی از بسیجی ها می گه. بسیجی میاد جلوی مردم معترض و شروع به رقصیدن می کنه. یکی از معترضین می دود جلو و از پاهاش می گیره و می اندازش زمین. بقیه می ریزن سرش و حسابی کتکش می زنند. از خیابان دکتر قریب و میدان توحید و نواب می گه که خیلی درگیری شدید بوده. همه سطل آشغالها آتش زده شده بود. مردم از درگیری در میدان 7 تیر هم خبر می دهند. خیابان ها همه مملو از ترافیک است و هنوزم بسیجی ها و گاردی ها در حال تردد هستند. این ترافیک هم باعث می شود مردم پیاده بروند و خلاصه جمعیت هنوز در خیابان ها در حرکتند. به سمت خانه حرکت می کنم. ساعت 8 شب است و منتظریم که ببینیم درگیری های امشب که شب بسیار سردی است چگونه خواهد بود. همه تلفن ها و کانال های ماهواره ای قطع شده است واینترنت ها سرعت پایینی دارد. تلویزیون دولتی رژیم از درگیری ها چیزی نمی گوید اما از اینکه سران فتنه از آمریکا و انگلیس دستور گرفته اند برای اغتشاش می گویند. باز هم به دروغ سعی می کنند مردم را فریب دهند و البته که نمی توانند. مگر امثال آن زن چادری که تعدادشان زیاد نیست. کسانی که فقط در حصار تنگ یک تفکر پوسیده و عقب مانده اسیرند. نکته قابل توجه شعارهای امروز این بود که این بار خامنه ای آماج حمله مردم بود. مردم کاملاً و به درستی رهبر نظام را نشانه گرفتند. حرکت امروز راه را برای نبردهای پیش رو باز کرد.
زنده باد انقلاب!
الشعب یرید اسقاط النظام!
ساعت 11 شب 25 بهمن
-----------------------------------------------
تحلیل و گزارش ارسالی برای نشریه دانشجویی بذر (2)
سه شنبه 26 بهمن 1389
چند صد هزار نفر علیه حكومت تظاهرات كردند!
دیروز 25 بهمن بعد از حدود یك سال، تظاهرات عظیمی در تهران و چند شهر دیگر علیه حكومت رخ داد كه در این جا مشاهدات خودم را می آورم. اخبار بسیاری در سایت پیك ایران آمده بود كه همه در مجموع عینی و درست بودند و می شود به آن ها استناد كرد.
از یك هفته ی قبل جنب و جوش بسیاری در شهر دیده می شد و خبرهایی بود كه در برخی جاها در تهران تظاهرات موضعی می خواسته در حمایت از جنبش مصر صورت بگیرد و نیروهای انتظامی جلویش را گرفته اند. سیمای مفتضح جمهوری اسلامی مرتب كُركُری می خواند و سعی می كرد مردم را جاسوس و مزدور بیگانه معرفی كند. نمایندگان مجلس روز 23 بهمن با توجه به فراخوان تظاهرات در دفاع از مردم مصر بعد از خواندن یك بیانیه ی كذایی از جانب لاریجانی که همه مسایل در مصر را به توطئه آمریكا نسبت می داد و گویا مبارزات در مصر پیروز و تمام شده است! اكثر نمایندگان بعد از دادن شعار به صف از مجلس بیرون رفته و در خیابان مسیری را تظاهرات كردند و بعد نماز شكر برگزار كردند. یعنی شكر كه از سرمان گذشت. این در حالیست كه مبارزات در مصر ادامه دارد و مردم فقط به رفتن مبارك راضی نیستند اما این ها آرزوی شان اینست كه مبارزات خاتمه پیدا كند.
روزنامه ها از قول دولت آبادی كه گویا دادستان تهران بوده و مدتی حكم اعدام اعلام می كرد تیتر زده بودند كه: "این ها دارند دنبال یك آدم عقب مانده می گردند كه خودسوزی كند و جنبش به راه افتد!" بسیاری می گفتند: عقب مانده تر از جمهوری اسلامی كه نیست!
"عبدالله گل" رئیس جمهور تركیه هم بیست و پنجم بهمن در تهران بود و به همین خاطر نیروی انتظامی ظاهراً در تیراندازی به سمت مردم محتاط بود. البته این احتیاط را بیشتر اوایل تظاهرات و در مسیر اصلی رعایت می كرد. ولی در كوچه ها و خیابان های فرعی كتك زدن و دستگیری جریان داشت. بعد از این كه درگیری های جدی و گسترده آغاز شد، نیروهای سركوب مجبور شدند همه ی نیروی خود را در حمله و كتك زدن فعال كنند و از ژست های به اصطلاح «مهربانانه» دست بكشند.
فكر می كنم یك ملاحظه ی دیگرشان در مورد نقش بسیج در نظر مردم بود. در جریان خیزش سال پیش، بسیج آماج شعارهای مردم قرار گرفت و صدا و سیما گفت كه باید این مسأله را از ذهن جامعه پاك كنیم. شاید این بار می خواستند بسیجی ها را در نقش نصیحت كننده در خیابان داشته باشند اما ممكن نشد.
با توجه به ارزیابی از روحیه ی مردم بود كه موسوی و كروبی تقاضای مجوز برای برگزاری در بیست و پنجم بهمن را كردند. بعد از اینكه موسوی در تظاهرات خرداد سال پیش به بهانه جلوگیری از خشونت فراخوان به تظاهرات را لغو كرده بود خیلی از هواداران آن طیف از آن ها دلسرد شده بودند. موج جنبش ضد دیكتاتوری در مصر و تونس باعث شد كه روحیه ی مردم تغییر كند و روحیه ی مبارزه طلبی بار دیگر اوج بگیرد. جماعت موسوی و كروبی به نظر دو نقش بازی می كنند یكی حكم سوپاپ اطمینان را دارند و در شرایطی كه جامعه می رود كه منفجر شود سعی می كنند كه بخار را خالی كنند و از جانب دیگر خود را برای شرایطی آماده می كنند تا حداقل ارگان های اصلی حكومت را حفظ كنند. بعد از تظاهرات 6 دی 88 (مصادف با عاشورای پارسال) رهبرانِ شان از انقلاب هراسان شدند و فرمان ترمز را صادر كردند.
به هر حال در میان طیف چپ در طول افت یك ساله گرایش نسبی دلسردی و ناامیدی به وجود آمد كه می توان به مقالات برخی نشریات چپ اشاره كرد كه تحلیل كرده بودند كه ناامیدی غلبه پیدا كرده است.
از هفته ی قبل موج فراخوان از طریق شبكه اجتماعی فیس بوك اینترنت را فرا گرفت و هزاران نفر اعلام كردند كه در تظاهرات 25 بهمن شركت خواهند كرد.
سازگارا در مورد تحولات مصر می گفت ماشین سركوب در مصر كنار ایستاد اما چالنگی كه مجری برنامه بود فوراً تصحیح كرد كه نه اینگونه نیست ماشین سركوب نبود!
ساعت حدود یك ربع به سه كه از خیابان 16 آذر وارد خیابان انقلاب شدیم جمعیت بسیار زیادی در طرف پیاده رو دانشگاه كه آفتاب هم به كمكشان آمده بود به سمت میدان انقلاب در حركت بودند. چهره ها مصمم و در عین حال كمی ترس دیده می شد و در بسیاری هم لبخند های خوش آمد گویی كه باز هم آمدیم! با چند تن از دوستان به سمت چهار راه ولیعصر حركت كردیم. سر بسیاری از چهار راه ها نیروی انتظامی با موتور و سپر و كلاه خود در حال استقرار بودند. جمعیت هر لحظه زیادتر می شد و تا چشم كار می كرد به سمت میدان فردوسی جمعیت بود. چهار راه ولیعصر كه رسیدیم به همراه جمعیت به سمت میدان انقلاب برگشتیم. كسی شعار نمی داد. به نظر می آمد قرار گذاشته بودند برای زمانی كه جمعیت وسیع تر شود و تفكر عمومی این بود كه تا شعار بدهی حمله شروع می شود.
میدان انقلاب پر مأمور بود. نیروی انتظامی گارد ضد شورش و لباس شخصی ها با موتورهای هزار و لباس شخصی در ماشین های چهارسرنشین كه ماسك و كلاه موتور داشتند.
توی میدان جمعیت شعار داد: "الله اكبر" و "مرگ بر دیكتاتور!" كه نیروی ضد شورش حمله كرد توی پیاده رو. اكثر جمعیت در پیاده رو بودند و از خیابان های جمالزاده و فرصت و دیگر خیابان های فرعی جمعیت در حال پیوستن به خیابان اصلی بودند در مقیاس خیلی زیاد و نیروی انتظامی محدود توی فرعی. خیلی جلو دار نبودند و نوعی ترس هم داشتند.
در خیابان فرصت مردم یك موتوری بسیجی را گرفتند و موتورش را آتش زدند و به یك ماشین بسیجی را كه به كمكش آمده بود، به شدت خسارت زدند.
كسانی كه از روبرو می آمدند می گفتند كه تا میدان آزادی در پیاده روها جمعیت هست.
جمعیت كه شروع به شعار دادن كرد حملات شروع شد. ولی مردم فرار نمی كردند بلكه كمی عقب می نشستند و بعد دوباره به سمت میدان آزادی حركت می كردند. طرف مقابل پیاده رو هم جمعیت زیاد شد.
در ترمینال اتوبوس های شركت واحد میدان انقلاب جمعیت زیادی ایستاده بود و تعدادی كه در حال رفتن به سمت میدان آزادی بودند به ناگهان با حمله گله های موتورسوار گارد ضد شورش مواجه شدند و عقب نشستند. موتورسوارها دو نفری روی موتور نشسته بودند و لباس ضد ضربه به تن داشتند. نفر عقب باتوم بزرگی به دست داشت. تعداد كمی از مردم منتظر اتوبوس بودند كه خبری از آن نبود و جمعیت خیلی بیشتری مردم معترض بودند. چند موتورسوار از میان ترمینال عبور كرد و یكی از ترك موتور با باتوم با تمام قدرت ضربه ای به سر مرد جوانی كه پشتش به وی بود زد و رفت. از سر مرد خون فواره زد. پیرمردی با مشاهده این صحنه شروع به فریاد زدن كرده و می گفت كه ببیند چه جنایتی می كنند.
در طرف مقابل توی پیاده رو جمعیت كماكان پیشروی می كردند. اتوبوس های بی آر تی سعی می كردند میلیمتری راهشان را ادامه دهند. در قسمت زنان اتوبوس ها شعار دهی خیلی زیاد بود. نیروهای گارد ضدشورش با مشاهده اتوبوس ها شروع كردند به ضربه زدن به اتوبوس های بی آر تی! مترو انقلاب را بستند تا مردم نتوانند بپیوندند.
همه سنی در تظاهرات شركت داشتند. زنان و مردان مسن هم زیاد بودند ولی نیروهای گارد ضدشورش به هیچ كس رحم نمی كردند. دو زن مسن با لباس سیاه رنگ و پوشش كامل در حالی كه پایشان را گرفته بودند در كناری نشسته بودند و فحش می دادند.
نیروهای گارد ضدشورش و نیروی انتظامی و اطلاعات كه بسیاری صورت خودشان را با ماسك پوشانده بودند به سرعت و سراسیمه در میدان انقلاب كه به خاطر نماهای جدید زیاد هم جا نداشت از ترس استقرار مردم سراسیمه مستقر می شدند.
تعدادی از جوانان در میان مردم ماسك پخش می كردند.
رفتم داخل اتوبوس كه بحث زیاد است. چند نفر هم شیرینی پخش می كردند. مردم در هر یورش گارد ضدشورش به مردم در بیرون هو می كردند و شعار می دادند. یك جوان لر با موبایلش فیلم می گرفت و فحش می داد. مردی مدام می گفت: "فایده اش چیست؟" كسی جواب داد: "مجلس و دولت و خامنه ای استعفا بدهند قدم اولش است."
بیرون گاردی ها هی مردم را با باتوم می زدند و با تفنگ های كوچك گاز اشك آور پرتاب می كردند. گاز وارد اتوبوس هم شد. كمی آنورتر باز جمعیت زیادی در حال شعار دادن در حركت بودند و بسیاری از جوانان پیاده شدند و دوباره به جمعیت پیوستند.
توی اتوبوس دو دانشجوی سابق در مورد دستگیری ها و شركتشان در هجده تیر و تظاهرات سال پیش بلند بلند حرف می زدند. اما به نوعی از موسوی و و خط مسالمت دفاع می كردند. یكیشان می گفت كار حكومت به جایی رسیده كه رفسنجانی را هم دارد می زند و او وزنه مهمی است. یكی دیگر می گفت كه نبایستی به بالا چشم داشت و با نیروی مردم بایستی كل حكومت را سرنگون كرد.
در میدان انقلاب نیروهای گارد ویژه رفته بودند بالای گنبد وسط میدان و یك دوربین قوی دست یكیشان بود و تلاش می كرد طوری فیلم بگیرد كه انگار در خیابان آزادی ترافیك در جریان است و خبری نیست. این در حالیست كه در پیاده رو ها تا میدان آزادی جمعیت زیادی در حال درگیری بودند. شب در سیمای كذایی دیدم كه همان تصاویر را نشان می دادند. روزنامه كیهان هم نوشت كه سیصد نفر در تظاهرات بودند!! گویا بر مبنای رهنمود بانك جهانی صفرهای جلوی سیصد را برداشته بودند! یك جا حساب كردم كه هر ده متر حداقل 25 نفر تظاهر كننده را در خود جای داده بود و جمعیت زیادی هم از پل چوبی تا انقلاب و از سمت میدان آزادی به انقلاب و برعكس در حال حركت بودند. خودتان حساب كنید كه حداقل چند صد هزار نفر آن جا بودند.
دختری می گفت كه در چند جا ما هم زدن را با زدن جواب دادیم و چند جوان (مرد) حرف او را دهان به دهان البته با صدای بلند به بقیه اتوبوس انتقال می دادند. تعداد دخترها طبق معمول خیلی زیاد بود. مادرها و دختر و پسرهایشان هم زیاد بودند. البته زنان میانسال نسبت به خیزش پارسال كمتر به چشم می آمدند.
راستی 25 بهمن امسال روز عشاق (والنتیاین) هم بود و كم نبودند دختر و پسرهای جوان كه بین رفتن به پارتی والنتاین یا تظاهرات مردد بودند! ولی آمدند و به آن ها هم خوش گذشت!! دختری به دوستش می گفت: "دیدی گفتم با من بیا این جا بد نمی گذره!"
ساعت حدود شش و نیم در حوالی بهبودی هنوز جمعیت در حال رفتن به سوی میدان آزادی بود.
نیروی گارد ویژه در جاهایی كه خلوت تر است شروع كردند به بازداشت كردن تك و توك جوانان.
چند بسیجی لباس شخصی به زن میانسالی تذكر دادند و ژست گرفتند كه می خواهند دستگیرش كنند. یكیشان علاوه بر ماسك، عینك دودی سیاهی بر چشم داشت و یواشكی دست زن را می كشید. چهره و حركاتش نشان می داد كه نقشه كثیفی در سر دارد. نگاه سنگین چند نفر از مردم باعث شد كه زن به آهستگی و با تردید از آن ها دور شود.
بسیج خیلی سعی كرده كه خود را نشان ندهد و خود را قاطی جمعیت پنهان كند.
شب در خیابان آذربایجان ساعت شش و نیم نیروی گارد ویژه كمین كرده بود. خیابان رودكی و قصرالدشت و كارون و جیحون كاملاً خلوت بود و خرده شیشه و سنگ و سطل زباله آتش زده شده توی خیابان بود. از یك نفر پرسیدم یك ساعت گذشته این جا بودی؟ گفت كه دو ساعت است این جا هستم. بعد با احتیاط گفت كه یك عده این جا اغتشاش كردند و یك سری آدم بی مسئولیت با آن ها مقابله كردند و نتیجه اش این شد كه كتك خوردند. چندین باجه تلفن سرنگون شده بود. بعداً در اخبار شنیدم كه در خیابان رودكی یكی از سرنشینان یك موتور هزار بسیجی با كلت تیراندازی كرده و یك نفر جانباخته است. درود بر مبارزان راه آزادی!
مردم می گفتند در خیابان جیحون و هاشمی و حتی در خیابان استاد معین كه سال پیش كمتر درگیری بود مردم تظاهرات كردند. حتی خبر بود كه منطقه میدان شهدا (ژاله) و خیابان خراسان كه خیلی سنتی ـ مذهبی و تا مدت ها پایگاه رژیم بوده هم تظاهرات شده است.
شعارهای رایج "مرگ بر دیكتاتور!" و "مرگ بر اصل ولایت فقیه!" و "مرگ بر خامنه ای!" و "خامنه ای و مبارك پیوندتان مبارك!" و "زندانی سیاسی آزاد باید گردد!" و "زندانی سیاسی حمایتت می كنیم!" بوده است. همین طور "مبارك بن علی نوبت سید علی!" و گاه گاهی هم "چه با موتور، چه با شتر، مرگ بر دیكتاتور!" و "یا حسین، میرحسین" و "الله اكبر" هم شنیده می شد.
در خیابان نواب و جمهوری و بزرگراه یادگار امام هم راهپیمایی صورت گرفته بود.
تصاویر مبارزات مردم بزودی كانال های خبری یورو نیووز و بی بی سی و سی ان ان را پر كرد. در صحنه ای مردم می خواستند بنر بزرگی كه عكس خامنه ای رویش بود را آتش بزنند كه مرد بسیجی كه در میان آن ها قایم شده بود خواست مانع بشود كه توسط مردم كتك خورد.
در اطراف میدان امام حسین، چهارراه كالج، میدان فردوسی، خیابان ستارخان و صادقیه هم درگیری تا شب ادامه داشته است.
شهرهای اصفهان، شیراز، كرمانشاه، رشت، بابل، مشهد و بوشهر شاهد راهپیمایی و درگیری میان مردم و نیروهای حكومتی بوده است.
طبق خبرهای تا كنون یك نفر كشته و بیش از دویست نفر دستگیر شده اند.
0 دیدگاه:
Post a Comment