!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2010/12/30

گزارش آکسیون اعتراضی ایرانیان بلژیک در بروکسل به اعدام ها در ایران


در هوای سرد امروز بروکسل 29 دسامبر 2010 ایرانیان مبارز و آزادیخواه بلژیک به دعوت "اتحاد برای ایرانیان" در برابر سفارت جمهوری اسلامی جمع شدند و اعتراض خود را به اعدام های اخیر در ایران و خطر اعدام های بعدی نشان دادند.
برنامه از ساعت 13 آغاز شد و ایرانیان در صفی متحد شروع به تکرار شعارهایی بر علیه جنایت اخیر رژیم ایران یعنی اعدام های اخیر کردند. حدود 50 نفر در آکسیون شرکت کرده بودند و از نیروهای چپ و دموکرات گرفته تا اتحاد برای ایرانیان، گروهی از حزب دموکرات کردستان ایران و نیروهای حقوق بشری حاضر بودند. پرچم ها و پلاکاردهای مختلفی در دست حضار بود و همچنین بنر و شعارهایی مشخص بر علیه جمهوری اسلامی، اعدام و شکنجه، حقوق بشر و نیز عکس هایی از جانباختگان اخیر که توسط جمهوری اسلامی در زندان ها اعدام شده بودند مانند فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی و ... و علی صارمی.
نیروهای مختلف به ترتیب شعارهایی می دادند و جمعیت حاضر نیز با صلابت تکرار می کرد. تقریباً اکثر شعارها در نفی مجازات اعدام، سرنگونی جمهوری اسلامی، آزادی زندانیان سیاسی، اتحاد جنبش های اجتماعی مانند دانشجویان و کارگران و معلمان و همبستگی با مبارزات مردم بود  که به دو زبان فارسی و فرانسه سر داده می شد. مانند:
                   - مرگ بر جمهوری اسلامی
                   - جمهوری اسلامی نابود باید گردد
                   - جمهوری اسلامی فانوس رو به باد است
                   - جمهوری اسلامی مرگت فرا رسیده
                   - کارگر، دانشجو، معلم، اتحاد اتحاد
                   - دموکراسی، دموکراسی برای ایران
                   - حقوق بشر، برای ایران
                                                             - ما همه با هم هستیم
                                                            - دانشجوی زندانی آزاد باید گردد
                                                            - زندانی سیاسی آزاد باید گردد
                                                            - و تعدادی از شعارهای دیگر رایج
  در پایان بخش هایی از بیانیه کمیته دفاع از مبارزات مردم ایران در بلژیک و حزب دموکرات کردستان ایران قرائت شد و آکسیون به پایان رسید.



2010/12/29

بیانیه کمیته بلژیک در مورد اعدام های اخیر


"هدفمند سازی یارانه ها"

یا 
"اعدام های هدفمند"؟!

                        انتخاب  ما "مبارزه هدفمند"!
    هر شب ستاره ای به زمين می کشند و
                                               باز اين آسمان غم زده غرق ستاره هاست
موج جدید اعدام از سوی جمهوری اسلامی از سر گرفته شده است. در شرایطی که در صفحات نشریات و مدیای دنیا کمتر خبری از اجرای حکم اعدام حبیب لطیفی بود، رژیم جمهوری اسلامی بازی خود را ادامه داد. در شرایطی که فعالین سیاسی در صفحات اینترنتی و خیابان های برفی و یخ زده اروپا و آمریکا و ... و ایران در تدارک کمپین های اعتراضی برای لغو حکم اعدام لطیفی بودند، رژیم دو زندانی سیاسی دیگر را اعدام کرد. علی صارمی و علی اکبر سیادت اعدام شدند تا رژیم بتواند بازی سرکوب و ارعاب جامعه را ادامه دهد.
آری! سیستمی که در عرصه ی داخلی چند پاره و در عرصه ی جهانی منزوی تر از گذشته است، چراغ سبز و سکوت دولت های جهان را به فال نیکِ دهه ی 60 گرفت و باز چوبه های دار را علم کرد. در شرایطی که با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها در کل کشور فضایی نظامی برقرار است، رژیم نیاز به کنترل خشم مردم دارد. در اولین اقدام ها رژیم ده ها شهروند بی گناه بلوچ را به جرم همکاری با جندالله در زندان های بلوچستان اعدام کرد. نیروهای امنیتی خود در شهرها و مراکز آموزشی را افزایش داده و زندانیان سیاسی را در هر خطه از این سرزمین وسیله ی ارعاب عمومی قرار داده است. رژیم جمهوری اسلامی که با سه نسل از جوانان این کشور با جوخه های تیرباران و چوبه های اعدام گفتگو کرده است، امروز در برابر خشم مردم تمام نیروهای خود را برای تمرکز قوا بکار گرفته است. در کارخانه ها، دانشگاه ها، مدارس و سایر مراکز و ... دولتی و غیردولتی انواع سیستم های امنیتی را برای کنترل موج خفته خشم مردم بکار گرفته است.
در چنین اوضاعی که تلاش برای یکدست شدن حاکمیت روز به روز دشوارتر می گردد، اما فرآیندهای جهانی ریشه های مشترک دو جناح هیأت حاکمه را برملا می کند. در نگاه کلی هم جناح حاکم و هم رهبران سبز بر هدفمند کردن یارانه ها و ضرورت اجرایی شدن آن تأکید می کنند؛ و برای شان تفاوت فقط در شیوه اجرایی شدن این طرح است و بس!!! یعنی در به بند کشیدن و له کردن تحتانی ترین اقشار این کشور تفاوت فقط در شیوه استثمار است و نه در اینکه استثمار باشد یا نه.
رژیمی که در دو سال اخیر با چالش "چگونه جمهوری اسلامی را حفظ کنیم؟" دو جناح هم پیمانش در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند، امروز نیز مستأصل شده و رو در روی موج سرکش "تغییر" قرار گرفته است و نه راه پس می بیند و نه راه پیش! آنچه مانده ادامه ی همین بازی است و باز هم می خواهد با تکرار بازی دهه ی 60 سدی در برابر این انرژی خانمان برانداز ببندد. اما آن چه تا به امروز تمام معادلات را به ریخته مقاومت و مبارزه ی مردم و به خصوص جوانان بوده است، اوج شکست این توهم برای هر دو جناح رژیم مبارزات درخشان و دلاورانه مردم در خیزش سال گذشته بود و به میدان آمدن نسلی از مبارزین که قرار بود سربازان لشکرِ بیست میلیونی شان باشند. آنان که با تخریب مزار جانباختگان دهه ی 60 به خیال خودشان خاطره مقاومت را هم از صفحه ی ذهن مردم و جوانان زدوده بودند نمی دانند که با میلیون ها ندا، سهراب، امیر و احسان و حبیب ... چه کنند؟!  با سروهای ایستاده ی کُرد، ترک، بلوچ، لر و ... فارس چه کنند؟! با شیرین، ترانه، مهدیه و ... هزاران زن و دختر یاغی و عاصی چه کنند؟! اگر رفیقِ معلم فرزاد کمانگر را بر دار کردند با هزاران کلام آتشین مقاومت و طغیانش چه کنند؟! و اگر احسان و علی و فرهاد و ... شهلا را برای ارعاب بر دار کردند با هراس لحظه به لحظه ی مرعوب و مغلوب شدن شان چه کنند؟! امروز اعدام علی صارمی و علی اکبر سیادت به همراه خطر اعدام قریب الوقوع حبیب لطیفی و بسیاری از زندانیان سیاسی دربند هشداری به مردم و جوانان است. این رژیم برای تمام اعدام های هدفمندِ خود برنامه ی از پیش تعیین شده دارد. این ها بخش هایی از طرح "کنترل بحران" است که مدام سران نظامی و غیرنظامی رژیم آن را تکرار می کنند. برای ارعاب هر قشر، ملیت و جنسیت و ... برنامه ای ویژه طراحی کرده اند تا هر تبلوری از مقاومت، مبارزه و آگاهی سیاسی و مبارزاتی در نطفه خاموش شود. امروز در کنار سایر گزینه های سرکوب این رژیم گزینه ی اعدام را در دستور کار قرار داده است.
امروز که رسانه های بین المللی آگاهانه چشم بر روی موج سرکوب و کشتار در ایران و کشورهای مشابه می بندند و فقط بر حسب ضرورت های جهانی یعنی منطق سود بازار اخبار را داغ می کنند، امروز که دول اروپایی، آمریکا، روسیه و چین و ...  اختلافات، منافع و تهدیدات شان را در نحوه ی تعامل با ایران ترجمه می کنند، امروز که سینه چاکانِ حقوق بشر مهر سکوت بر لب هایشان زده اند و در سکوت درندگی را نظاره می کنند، امروز که در پشتِ درهای بسته ی اتاق های ملاقات های دیپلماتیک و سالن های چند هزار نفره ی کنفرانس حق مردم ایران برای تغییر رژیم حاکم بر آن ها را به چوب حراج گذاشته اند و امروز که قامت رشید مبارزان مان بر چوبه های دار رقص آزادگی را به جلوه آورده است سکوت جایز نیست.
ما این ظلم را بر نمی تابیم. ما سکوت را بر نمی تابیم. ما از دست رفتن حقوق مردم ایران را بر نمی تابیم. ما ریختن خون بهترین فرزندان این خاک را بر نمی تابیم. ما زندان و شکنجه ی مبارزین راستین را بر نمی تابیم. ما بازی بر سر سرنوشت مردم ایران را برنمی تابیم. ما چانه زنی برای منافع حاکمان و خیانت به منافع زحمت کشان و فرودستان را هرگز برنمی تابیم ... امروز ما اعلام می کنیم که در مقابل تمام تهدیدات و تمهیدات شما ما نیز یک "مبارزه ی هدفمند" را آغاز کرده ایم تا با یک مقاومت آگاهانه، گسترده، هماهنگ، سازمان یافته، مستمر، افشاگرانه و جسورانه در مقابل شما دیوارهای ترک خورده حکومتتان را به زیر آوریم. ما خوب می دانیم که هر کدام از جنایات جمهوری اسلامی ترکی است بر دیوارهای حکومت رو به فنایش! علی و علی ها هم ترکی هستند، بر این دیوار! به زودی دیوارها را فرو خواهیم ریخت! و یاد همه آزادیخواهان را جاودانه بر دیوارهای نوین خواهیم نوشت روزی که دیگر دیوارها آزادی را به بند نمی کشند.
کمیته دفاع از مبارزات مردم ایران – بلژیک
کمیته جوانان – بلژیک

2010/12/17

گزارش دوم از یک رویداد هنری در بروکسل


                        "هزار و یک رویا: زنان در ایران"


بررسی کلی در ساختار فیلم سفر، کاه ش استفاده از ظرفیتهای سینما برای حقیقت نمایی و ارائه تصاویر مستند گونه است.
در این راه هرچند فیلمساز شگردهایی را به کار بسته ولی همه عوامل محیطی به شکل خارق العاده مستند بودن فیلم را ساخته و پرداخته کرده اند.
در این باور نمیدانستم اثر را مستند گزارشی بنامم یا مستند هنری چون در مستندهای هنری ردپایی عمیق از کارگردان در کار دیده میشود که در این کار زیاد محسوس نبود ولی از تدارک این سفر که هر سه شخصیت دانشجو در 3 رشته مختلف تحصیل میکردند و اینکه چگونه در یک زمان هر سه به شهرهایی نزدیک به یکدیگر درجنوب ایران پس از پایان تحصیل میرفتند و با هم رابطه نزدیکی دارند، نشان از مستند هنری بودن گرفتیم تا مستندی گزارشی.
در سکانس پلان بسیارطولانی آغازین، فوکوس نبودن تصویر و صداهایی از رفت و آمد مسافرین دارا بودن ریتمی کُند را در ذهن بیننده آگاهی میبخشد، هر چند که وایپی سریع با قطار و افکت صدا ناگهان از آن کندی ریتم شما را جدا میکند ولی این ریتم ک ند در سفری که با قطار از تهران تا بندرعباس حدود زمانی بیشتر از 42 ساعت است را کاملا تداعی میکند.
در شهری مانند تهران که سمبل مدرنیسم ایران است فقط قسمتهایی از جنوب شهر و محدوده راه آهن دیده میشود که بافتی فرسوده و سنتی دارد آیا مخاطب خارجی فیلم میتواند مدرنیته ای که این دختران از آن به شهرهای زادگاهشان باز میگردند را حس کند در صورتیکه چند نمای لانگ شات میتوانست از شهر تهران به خوبی دور شدن از این مدرنیته را نشان دهد.
از کجا به کجا میروند؟ سوالی که در ذهن یک بیننده شکل میگیرد، آیا شهر تهرانی که به وضوح دیده نشد یا جزیره ای که نام برده میشود برای ذهن پر سوال خارجی ها نسبت به ایرانی سراسر کویرعلامت سوال بزرگی نیست .
این فیلم در سکانس های ابتدایی نشان از سفر داشت ولی نوع سفر نامشخص بود تا آنجا که بیننده حسی از قراری دوستانه برای سفری گردشگری در ذهنش شکل میگیرد، بعد از شروع منولوگها متوجه استعاره بودن نام سفر میشویم تا این حد که این سفری تلخ، حتی بدون بازگشت است ولی با حسی پر از شعف و شادی در سکانسهای ابتدایی تصویر میشود .
در ماهیت نمایشی سفر این 3 کاراکتر علاوه بر اینکه سفری بیرونی است بیشتر تحلیلی درونگراست.
در تمام پلانهایی که بازیگران در نمای کلوزآپ دیده میشوند و سکوت کرده اند نشانی از تفکری درونی یا نگرشی به آینده بی محتوا دیده نمیشد یا هیچ دیالوگی مبنی بر مسائل درونیشان با هم نداشتند. انگار به سرنوشت یکدیگر بی اعتنا هستند و هرکس درون خویش را میکاود، انتظار پلانهای 4 شات یا 3 شات و مباحثه آنها را کشیدم ولی فقط در نمای کوتاهی شوخی این 3 شخصیت از پشت شیشه دیده میشد که انگار برای دنیای خودشان است و ما بیگانه هستیم و حق ورود به آن را نداریم...
در ابتدا داستان با این سه شخصیت آغاز شد و دوربین راوی بود، تاثیری بیرنگ داشت ولی در مونولوگ ها حضور
دوربین و فاصله انداختن میان دوستی آنها بسیار مشهود بود.
در مونولوگهایی کوتاه شعارهایی فمینیستی نیز درباره ازدواج و خانواده وآموزش کودکان دختردر جزیره شنیدیم حتی یکی از شخصیتها، خود فعال بخش زنان نیز بوده و آنرا بی ثمر رها ساخته و به دنیای سنتی خود تسلیم شده که زیاد روی آن تاکیدی از لحاظ ساختار فیلم دیده نمیشد و مانند دیگر مونولگ ها با یک ریتم خاص و زاویه هایی مترادف به تصویر کشیده شده بود. البته نباید از لوکیشن کوچکی چون کوپه یک قطار غافل بود ولی باز هم جای دکوپاژها و میزانسن های ناب خالی بود.
در مبحث حجاب هم در پلانی که دختران خوابیدند زیاد جسارت پرداختن به این محدودیت بزرگ دیده نشد تا جایی که فقط در تاریکی نوری متناوب از بیرون بر صورت بیحجاب بازیگر میتابید ولی در نمایی دیگر سیگار کشیدن که عملی مطرود در جوامع سنتی است به حالتی آگراندیسمان نمایش شده بود که جای سوالات بزرگی بود که کارگردان برای ما باقی گذاشت.
بار اصلی این فیلم بر دوش گذر زمان در قطار است، فیلنامه ای خاص مگر در منولوگها حس نمیشود جای خالی یک داستان موازی، بسیار حس می شد «نادیده گرفته شدن زنان» زنانی كه همواره نادیده و هیچ انگاشته شده اند همانطور که در  روایت خود شخصیت میگوید، پدر، برادر یا مادر همه کارها را برایشان انجام میدهند و ترس دوری از جامعه و خانه نشینی هراس دائمی زندگی آنهاست.
فیلم از لحاظ تکنیک صدا برداری خوب بود ولی زیاد میکس مناسبی ندیدیم، کار در روز وشب آنهم با نور محیطی از
نکات مثبت فیلم بود و بسیار جالب بود که از لنز واید در محیط کوپه استفاده نشده بود و همه کوچکی آن در فیلم حس
میشد. در جاهایی که تصویر فید به سیاه میشد بسیار ریتم ک ند را تشدید میکرد همه چیز رو به سیاهی میرفت ولی همچنان قطار زندگی رو به جلو پیش میرفت ولی ناگفته نماند، نبود موسیقی چندان بر حس و حال فیلم تاثیر نمیگذاشت.
بزرگترین مشکل فیلم در مورد زمان بود، کاملا گمراه شدم فلاش بک بود یا فوروارد بک یا فلش فوروارد، شروع داستان از تهران باهم حرکت کردند، بعد گفتند در سالهای متفاوتی از گذشته تحصیل میکردند و فارغ التحصیل شده اند و به فکر ادامه تحصیلند، حتی یکی ازبازیگران گفت در یک کارگاه بسته بندی کار میکند و بعد در آخر شنیدیم که یکی از بازیگران ازدواج کرده و بچه هم دارد خیلی از لحاظ بردار زمانی بهم ریختگی داشت. کاملا یک فیلم مستند، به خصوص پلان آغازین سفر را زیر سوال برد به گونه ای که حس کردیم در پلان های ابتدایی سرگرم شدیم.
داستان دارای بن بستهای بیشماری در بیان صریح واقعیات پشت پرده است و با دارا بودن این محدودیت از سطح روایتگری فراتر نمی رود و از باز کردن مسئله زن در جامعه ایران اسلامی و نابرابری زن طفره میرود.

چرا تشویق به دیدن میشویم؟
در داستان روایت شده از سه شخصیت فیلم، هر سه دخترانی هستند که از دنیای سنت به مدرنیته وارد شدند و طعم آنرا چشیده اند ودوباره به دنیای سنتی زادگاهشان باز میگردند وهر کدام شیوه ای را برای تقابل و جدال با این سنت گرایی در سر میپرورانند.
شخصیتها فارغ التحصیلانی از جامعه در حال توسعه و گرفتار تعارضات فرهنگی میان نسل قدیم و نسل کنونی هستند تا جایی که در سکانسی موثراز فیلم، آنها فال وطالع بینی را به تمسخر میگیرند حتی مستقیم به دروغ بودن آنها اشاره میکنند و این نشان از مترقی شدن ذهن و آگاهی سنت گرایان است.
انسانهایی با فرهنگ ها وگویش های متفاوت، از ریشه هایی گوناگون و با سوالات و درخواست های مختلف در مقابل همه ارکان جوامع مدرن همچون نظام آموزشی، نظام کار و...
نبود پاسخ به سوالات مهمتری درمورد فلسفه و ماهیت زندگی، روزمرگی خالی از شور و هیجان و حضور سیاستمدارنی با کمترین همدلی نسبت به نگرانی های این نسلِ مالامال از توانایی های موثر انسانی و اخلاقی، که با عدم فهم درست پرسش ها و دغدغه هایشان آنها را به آینده و فردایی پر از کسالت و تاریک روانه می کنند.


مهران - بروکسل

زمستان 2010