!این صفحه فعلن در وضعیت آزمایشی قرار دارد

2013/10/14

سخنرانی فریدا فراز در سمینار یادمان زندانیان سیاسی

سخنرانی رفیق فریدا فراز در سمینار یادمان زندانیان سیاسی در هلند
 
زندان از نگاه زنان

متن زیر سخنرانی رفیق فریدا فراز از فعالین سازمان زنان هشت مارس (ایران - افغانستان) است که در پنجمین گردهمایی سراسری به مناسبت کشتار زندانیان سیاسی در هلند ارائه شد.
گیرم گلهای سر سبد باغ را له کردید، با بذرهای نهفته در خاک چه می کنید؟
سلامی سرخ به جانباختگان را آزادی و رهایی از ستم و استثمار، به زندانیان سیاسی که در زندانهای رژیم ارتجاعی و زن ستیز جمهوری اسلامی با نثار جانشان؛ سر دادند- اما سِر ندادند. به رفقای زن و مردی كه در دهه 60 و تابستان خونین 67 سمبل مبارزه و استقامت شدند و هر کدام شاخه ای ازجنگل سرسبز ی که با نثار جانشان گلزار خاوران ها را پروراندند.

درود می فرستم به خانواده های جانباختگان؛ احزاب انقلابی و کمونیست و نیروهای آزادیخواه؛ مترقی که از سیاست هدفمند و برنامه ریزی شده؛ از واقعه دردناک و هولناک قتل عام یک نسل انقلابی و جنایات جمهوری اسلامی پرده از آنچه بر آنان رفت برداشتند. موضوع بحثم زندان از نگاه زنان بر مبنای نظرات و ایده های این سازمان زنان هشت مارس می باشد.

امروز در شرایطی یادمان جانباختگان را گرامی می داریم که کمتر از دو ماه از به روی کار آمدن روحانی راننده جدید ماشین سرکوب جمهوری اسلامی می گذرد. روحانی یکی از ماموران امنیتی رژیم به طور آشکارا با سپردن پست و مقام به امثال پورمحمدی یکی از ناظران سه نفره هیئت مرگ در کشتار زندانیان سیاسی تابستان 67؛ به واقع به مردم بطور آشکار اعلام کرد که برای بقای رژیمشان؛ ماشین سرکوب و کشتار بر علیه مردم همچنان ادامه خواهد داشت.

بیست و پنج سال پيش در چنین ایامی در فاصله ای کمتر از چند ماه، خانواده های زندانیان سیاسی و جامعه شاهد به قتل رسیدن هزاران هزار زندانيان سياسی توسط جلادان رژیم بودند. چوبه های دار و جوخه های رگبار مسلسل و تیر خلاص؛ طريق به انجام رساندن اين جنايت عظيم و هولناک بود. اين قتل عام نه اولين جنایت جمهوری اسلامی بود و نه آخرين آن؛ اما بی ترديد اوج وحشيگری رژيم عليه زندانيان سياسی بود. فرمان اين جنايت تاريخی را خمينی شخصا صادر کرد. تمامی سردمداران جمهوری اسلامی چه آنهایی که از عرصه قدرت بیرون رانده شده اند و چه آنهایی که هنوز بر اریکه قدرت نشسته اند، راسا در جریان اين جنايت دهشناک دخالت و نظارت داشتند. آنان در حاليکه خون فرزندان خلق از چنگال هايشان می چکيد، اعلام کردند که بزودی در ايران هيچ زندانی سياسی وجود نخواهد داشت. برای افشای این جنایت تاریخی عاملین و آمرین این جنایت را "نه فراموش خواهیم کر و نه خواهیم بخشید".

مسئله کشتار زندانیان سیاسی نه تنها مربوط به کل هیئت حاکمه ایران می باشد، بلکه شامل حامیان بین المللی رژیم هم می شود. قدرتهای سرمايه داری، اين مدعيان "حقوق بشری"، در قبال اين کشتار عظيم، هدفمند و رضايتمندانه سکوت کردند. چرا که بخش بزرگی از زندانیان سیاسی متعلق به نسلی بودند که برای واژگون کردن بساط جزیزه ثبات و آرامش آمریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی به میدان آمده بودند و از طرف دیگر، موضوع بازسازی بعد از جنگ طبق فرامين بانك جهانی و صندوق بين المللی پول، ثبات و امنيت دوباره برای ورود سرمايه های خارجی به ایران بود.

زنان زندانی سیاسی بخشی بزرگی از هزاران هزار زندانی سیاسی بودند که در دهه 60 و تابستان 67 توسط رژیم جمهوری اسلامی به به جوخه های مرگ فرستاده شدند.زنان زندانی سیاسی نماد برجسته ای از طغیان علیه آتوریته های مذهبی و سنتی رژیم جمهوری اسلامی بودند. زنانی که عليه افکار، عقايد، سنن و روابط عقب مانده شوريدند؛ جرات کردند و پا به ميدان مبارزه عليه رژيم زن ستيز اسلامی گذاشتند؛ فعالانه و جسورانه در ميدانهای گوناگون نبرد شرکت جستند. زنان مبارز و انقلابی در هر جا که بودند ايده های انقلابي را در عرصه خانه و جامعه، در نبردهای خيابانی؛ تا شرکت در مبارزات مسلحانه، بويژه در مناطقی چون کردستان و حتی در زندان ها - بيدادگاهها و سیاهچالهای اسلامی تبليغ و ترویج می کردند. تعداد زنان زندانیان سیاسی دهه 60؛ در تاریخ ایران؛ و تاریخ جهان بی‌سابقه است.

جمهوری اسلامی در زندانهایش علاوه بر شکنجه‌های جسمیِ قرون وسطایی، روان و دیدگاه‌های فکری زندانی را به زواویه ایدئولوژیک مورد هجوم قرار داد و هدفش نه تنها تخریب و حذف یک نسل انقلابی بود بلکه از این طریق می خواست که حساس‌ترین اعصاب جامعه، را مورد هدف قرار دهد تا کل جامعه را بتواند فلج کند.

حکومتی که یکی از مهم‌ترین ستون‌های بقای آن وضعیت فرودست زنان است، شکنجه و تخریب در مورد زنان به مراتب ابعاد گسترده‌تر و پیچیده‌تری به خود می‌گیرد. باید در برخورد به زنانی که جرأت کرده بودند پا را از درون مناسبات کهن، بیرون بگذارند نشان می‌داد که چگونه این عقابان بلند پرواز را، بال و پر می‌شکند، تا به موقعیتی پایین‌تر و فرودست تر از قبل راضی شوند. تجاوز به عنوان یک شکنجه‌ی جنسی، و روانیِ مخرب، در تمام ساختارهای طبقاتی مردسالار؛ مرسوم بوده و هست؛ اما در زندان‌های جمهوری اسلامی علاوه بر آن، جنبه‌ی مذهبی و تسلیم اراده‌ی زن در مقابل فرمان خدا را نیز به همراه دارد. در اسلام موجودیت زن، واژنی است که باید تسلیم امر خدا و نمایندگان او بر روی زمین یعنی مردان باشد. شکستن، تخریب و تخطئه‌ی زنانی که تا دیروز اسلحه به دست داشتند و برای آزادی‌شان از جان مایه می‌گذاشتند، کار ساده‌ای نبود. به همین دلیل باید این زنان را، به نمایندگی از تمام زنان دیگر؛ رام - مطیع و مجازات می‌کرد تا به امر خدا و نمایندگان او گردن نهند؛ از پوشاندن چادر بر سر زنان کمونیست و لائیک؛ تا خواندن اجباری نماز، تجاوز، آزارها روحی و جسمی و شکنجه‌های جنسی. اما باید پیام، این تأدیب ایدئولوژیک به دورن جامعه نیز می‌رسید. زن زندانی سیاسی، باید به عنوان همسر، مادر، ناموس و ملکِ مردان ... کنترل و تحقیر می‌شد. پوشیدن اجباری چادر حتی در دیدار با محارم در ملاقات‌های حضوری برای تحقیر زندانی و تأکید بر وظایف شرعی او به‌ عنوان زن در مقابل نیاز جنسی شوهرش، شکنجه‌ی روانی از طریق تخریب او به عنوان مادرِ بد، بی‌فکر و بی‌عاطفه و ... تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام و رساندن این پیامِ بی‌شرمانه به همراه مهریه و شیرینی به خانواده‌ها؛ نه تنها باعث تخریب روانی و ایدئولوژیک زنان بود، بلکه باعث تخریب موقعیت روحی و روانی خانواده‌های زندانیان سیاسی؛ در برخورد با پدیده‌ی "زنِ زندانی سیاسی" نیز می‌شد . جامعه‌ای که هنوز در تفکر سنتی آن زن جایگاه انسان بالغ - مستقل را ندارد و ناموس خانواده محسوب می‌شود؛ این تأثیر حتی بسیار فراتر از خانواده‌ها و اقوام می‌رفت و احساسات مذهبی و سنتی بخشی از جامعه را نیز بر‌می‌انگیخت.

اما در این جا قصد دارم به سوالی بپردازم که ذهن خودم و شاید بسیاری از شما را به خود مشغول کرده باشد و آن این که چرا بسیاری از زندانیان سیاسی و به طور خاص زنانی که از زندان های جمهوری اسلامی جانبدر بردند، به صفوف نیروهای انقلابی برای ادامه مبارزه نپیوستند؟

مسلما برای پاسخگوئی اصولی به این سوال، باید اوضاع ملی و بین المللی را مورد بررسی قرار داد. در رابطه با زنان زندانی علاوه براین موضوعات؛ عملکرد نیروهای مترقی و انقلابی به موضوع ستم جنسیتی را؛ باید مورد ارزیابی و تحلیل دقیقتری قرار دهیم.

در ابتدا گریزی به دیروز و گذشته می اندازم.

چند سال پیش از سرنگونی رژیم پهلوی؛ دنیا با یک روند انقلابی گسترده روبرو بود. به پاخیزی فرودستان و ستم‌دیدگان از هر جنس، نژاد، رنگ و قوم و... جمعیتی میلیونی و قدرتی غیرقابل تصور را به صحنه‌ی مبارزه کشانده بود. نبض انقلاب زیر پوست تمام تحولات دنیا می‌زد و همه خود را بخشی از موج انقلاب می دانستند و هیچ‌کس خود را در مقابل دشمن تنها نمی‌یافت. روند انقلابی رو به آینده؛ حتی در سخت‌ترین شرایط امیدبخش بود. هر شکستی هرچند سنگین؛ به معنای شکست قطعی و نهایی نبود. بلکه؛ تعیین تکلیف نهایی، جهانی بود. هر جنبشی سنگری برای انقلاب بود و همه در شکست و موفقیت آن سهیم بودند.

جنبش انقلابی در ایران نیز تحت تأثیر جنبش جهانی قرار داشت. یکی از این عرصه‌های جهانی عرصه‌ی مبارزه‌ی انقلابی در درون زندان و نقش زندانی سیاسی در تحکیم مقاومت در مقابل دشمن بود. در ایران نیز جوانانی که برای خواندن یک کتاب ممنوعه سر از زندان در می‌آوردند، در زندان فرصت و امکان مطالعه‌‌ی عمیق‌تر پیدا می کردند و بعد از مدتی در واقع از دانشگاه انقلاب فارغ‌التحصیل می‌شدند و به عنوان اعضا یا هواداران احزاب و سازمان‌های انقلابی به صف مبارزه می‌پیوستند. حتی بخشا رهبری احزاب و سازمان‌ها در درون زندان‌ها تئوری‌های انقلابی خود را فرموله می‌کردند. و یا شرح مبارزه و مقاومت‌شان در شکنجه‌گاه‌ها، دادگاه‌ها، فرار؛ و... دهان به دهان می‌گشت؛ و هزاران جانِ شیفته را؛ به صفوف مبارزه می‌کشاند.

در سال 57 موج انقلاب بالاخره به ایران رسید؛ اما در دوره‌ی شکست؛ و افت موج انقلابات در سطح جهان. احیای سرمایه‌داری در کشورهای سابقاً سوسیالیستی؛ تبدیل مبارزه‌ی طبقاتی به جنگ بین ابرقدرت‌ها؛ باعث فروکشِی موج انقلابی در تمام جهان شد. جنبش‌های انقلابی بین‌المللی؛ یک به یک سنگرهای خود را از دست می‌دادند. ایدئولوگ‌های بورژوازی این شکست را؛ "ورشکستگی" انقلاب نامیدند و آگاهانه کارزاری بر علیه انقلاب و انقلابیون در سراسر جهان به‌راه انداختند. پروژه‌ی حذف و تحریف گذشته؛ کلید خورد. انقلابیون را از موقعیت تعرضی خارج کردند و موجی از شکست و تسلیم در برابر شرایط موجود جایگزین شد.

اما در ایران ماحصل بیش از یک قرن مبارزه و شکست، برای سرنگونی حکومت سلطنتی و پایان بخشیدن به سلطه و اختناق؛ وارد فاز انقلابی شده بود و نیروهای طبقاتی مختلفی در صحنه حضور داشتند. بخش جوان و انقلابی تازه از زیر بار خفقان؛ جوانه زد و آخرین پتانسیل‌های برآمده از انقلابات جهانی را در دست گرفت. اما هیچ درک و چشم‌انداز روشنی از عقب‌گرد موج انقلابی؛ و تخریب پایگاه‌های طبقاتی جهانی خودش نداشت. اما نیروهای واپس‌گرا به پشتوانه‌ی دولت‌های امپریالیستی با تمام قوا؛ خود را برای یک یورش سهمگین آماده می‌کردند؛ ردای انقلاب بر تن کرده و با سؤاستفاده از باورهای مذهبی مردم؛ انقلاب را به بیراهه کشانند؛ و ضدِانقلاب حاکم شد. واپس‌گرایان اسلامی به جای واپس‌گرایان پیشین بر اریکه قدرت نشستند و برای تثبیت جایگاه‌شان به مبارزات انقلابی، نسل انقلابی و ایده‌های تحول‌خواهانه‌شان؛ یورش بردند و فوج فوج جوانان انقلابی را به طنابِ دار و خوجه‌های اعدام سپرده و یا در دالان‌های تاریک‌اندیشی‌شان ایزوله کردند؛ به این امید که در کوتاه‌ترین زمان، بزرگ‌ترین فاصله را بین نیروهای انقلابی و مردم ایجاد کنند. شکست و سرکوب انقلاب در جبهه‌های مختلف درون کشور، روی مردم هم تأثیر گذاشت و فضای شکست بیرون از زندان هم تشدید شد. اما هنوز ادامه‌ی مبارزه در مناطقی مانند کردستان و یا مقاومت خانواده‌های زندانیان سیاسی؛ عمده‌ترین نیروی حفظ سنگر مقاومت؛ در بیرون زندان بودند.

در زندان اما زبده‌ترین انقلابیون و مقاوم‌ترین عناصر یک نسل هر چند تا پای جان مبارزه می‌کردند اما بدون پشتوانه‌ی جهانی و داخلی‌شان قادر نبودند، موجی برانگیزانند. انقلاب خلع سلاح شده بود و ضد انقلاب واقعی به جای انقلاب سخن می‌گفت و سلاخی می‌کرد. مجموع این شرایط اجازه می‌داد که جمهوری اسلامی بدین ترتیب زندان به زندان و سلول به سلول سنگرهای مقاومت را تسخیر کند: سرکوب ایدئولوژیک و اعتراف‌گیری زیر شکنجه مبنی بر شکست انقلاب در سطح جهان و حقانیت اسلام.

حاکمین تازه به قدرت رسیده که از تجربه‌‌ی پیش از سال ۵۷ و تأثیر زندان بر مبارزه به خوبی آگاه بودند؛ به شدت راه‌های تأثیر متقابل را مسدود می‌کردند و تمام تلاش‌شان این بود که برخلاف گذشته؛ زندانیان نه تنها از جامعه بلکه درون زندان و حتی در تصویر ذهنی خودشان هم ایزوله شوند. زندانیانی که دیروز مظهر پایداری و الهام‌بخشی بودند باید امروز درس‌عبرتی برای جامعه می‌شدند. مردم دیگر نباید زندانیان را بخشی از جنبش خود می‌دیدند که در دست حاکمیت به گروگان گرفته شده‌اند. دیگر نباید به زندان‌ها هجوم می‌آوردند تا درها را بشکنند.زندانیان باید تردشدنی محسوب می‌شدند که هیچ چشمی در انتظارشان نیست و باید تاوان "اشتباهات‌شان" را پس دهند تا ادب شوند. حتی جنازه‌هایشان نیز برای دفن در بین مردم "مشروعیت" نداشت و خانواده‌هایشان نیز نباید بر مرگ‌شان سوگواری کنند و اشک بریزند.

چنین شرایطی بستر مساعدی بود تا جمهوری اسلامی با سرکوب احزاب و سازمان‌ها، زیر سؤال بردن اهداف سیاسی و آرمان‌های انقلابیِ آن‌ها و تحقیر مبارزه‌ی متشکل در احزاب و ایجاد جنگ‌روانی مابین رهبری احزاب و کادرها و فعالین آن‌ها و مهم‌تر از همه کارزار ایدئولوژیک بر ضد انقلاب که تا حد زیادی بتواند، مبارزه‌ی جمعی برای منافع جمعی را تبدیل به مبارزه‌ی فردی برای منافع جمعی کند؛ یعنی زندانیان مجبور به دفاع فردی از اهداف و آرمان‌ها‌ی انقلابی خود شدند که البته مبارزه‌ای بود خونین، شجاعانه، جسورانه، آرمان‌گرایانه و تا پای جان و مایه‌ی غرورِ یک نسل انقلابی.

اما چنین شرایطی بخش بزرگی از نسل باقی‌مانده از شکست انقلاب در سطح ایران و جهان روزنه‌ای برای احیای مبارزه نمی‌یافت، چون سرکوب مستقیم و این شرایط گیج‌کننده و شوک‌آور توان و فرصتی برای جمع‌بندی نگذاشته‌ بود. آن‌ها نه قادر بودند از تجربه‌ی شکست در ایران جمع‌بندی روشنی داشته باشند و مهم‌تر از آن، دلایل شکست موقتی در سطح جهان را. حتی شاید متوجه‌ی اهمیت و ضرورت جمع‌بندی از شکست جهانی هم نبودند. متأسفانه برخلاف شرایط پیش از ۵۷ که زندان‌ها محلی برای تعمیق اندیشه‌های انقلابی و جمع‌بندی برای خیزش بعدی بود، این‌بار زندان افقی را در پیش نمی‌گذاشت و حداکثر تلاش زندانیان این بود که به شکل فردی و با تمام توان بر اصول گذشته وفادار بمانند و از آن دفاع کنند.

علاوه بر این برای بخش بزرگی از زنان زندانی سیاسی منتسب به چپ موضوع نگرش و عملکرد انحرافی جنبش چپ نسبت به ستم جنسیتی نیز تاثیرات خود را گذاشت. حاکمین زن ستیز تازه به قدرت رسیده که جشن پیروزی شان را با حمله به زنان آغاز کرده بودند در واقع آغازی برای یورش همه جانبه علیه زنان و کل جامعه بود. اما برای طیف وسیعی از زنان زندانی سیاسی چپ ایستادگی در برابر حجاب اجباری و دیگر نمادهای مذهبی زن ستیز؛ مبارزه علیه کل نظام جمهوری اسلامی را نمایندگی می کرد . برای بسیاری از جان بدر بردگان سوالات مهمی در رابطه با برخورد نیروهای منتسب به چپ به موضوع زنان و فرودستی شان ایجاد شد. به همین دلیل می بینیم که تعداد زیادی از این جان بدربردگان ادامه مبارزه خود را در سازمان هائی که قبلا در صفوف شان متشکل بودند، ندیدند و آنها بطور فردی در پیشبرد مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی سهم گرفتند. بسیاری از این زنان نگرش و تفکر جنبش چپ در مورد ستم جنسیتی را به نقد کشیدند. اما بخش زیادی از جان بدربردگان زن نتوانستند هم علل شکست انقلاب ایران و ربط آن به اوضاع بین المللی و شکست موقتی انقلاب در سطح جهان را در یابند و هم عدم توانائی در نقد و به چالش کشیدن نیروهای مترقی و انقلابی چپ در برخورد به موضوع ستم بر زنان را، در نتیجه متاسفانه صفوف مبارزه را ترک کردند و بسیاری از این پتانسیل ها توان و انرژیشان به هزر رفت.

بنابرین خاطره مقاومت و شكست ناپذيری زندانيان سياسی بخش مهمی از مبارزه برای سرنگونی رژيم اسلامی است. و از نگاه جنبش مترقی و انقلابی زنان ؛ مبارزه با رژیم های زن ستیز از اهمیت ویژه ای برخور دارست. عاملین و آمرین این جنایات نه تنها، بهای قتل عام هزاران هزار زندانيان سياسی زن و مرد را باید بپردازند. بلكه، بهای به ويرانی كشاندن كل جامعه ايران را، هم باید بپردازند. بخشیدن عاملین قتل عام زندانیان سیاسی، بخشیدن نظام و سيستمی است كه از هر منفذش چرك و خون جاری است. این جنایت تاریخی؛ نمی توان از تاریخ و حافظه میلیون ها میلیون؛ زن و مردی که برای ساختن جامعه ای دیگر؛ جامعه ای عاری از ستم و استثمار مبارزه می کنند؛ پاک شود.

در پایان می خواهم تاکید کنم که گرامیداشت جانباختگان دهه 60 نه برای سوگواری، نه برای افسوس خوردن از گذشته، و نه قهرمان سازی است، بلکه حرکت در جهت ساختن آینده است. از گلزار خاوران صدای فریاد هزاران کودک گرسنه خیابانی به گوش می رسد، صدای فریاد میلیونها زنی که زیر احکام اسلامی خرد میشوند، صدای فریاد کارگرانی که زیر چرخ دنده های کارخانه روزانه له می شوند. پژواک فریاد مردم بپاخواسته ست که علیه قدرتهای ارتجاعی و امپریالیستی به پاخاستند، صدای فریاد میلیونها زن و مردی ست که انقلابهایشان دزدیده شده است. هر جنبش و نهاد مردمی و دمکراتیکی باید جنایات رژیم را در حق زندانیان سیاسی و عقیدتی افشا کند. و برای رهایی زندانیان سیاسی از قید اسارت مبارزه کند. و جنبش زنان بمثابه بخشی از جنبش سیاسی و اعتراضات مردمی، از این امر مستثنا نیست. بنابرین جنبش های اجتماعی بطور کلی و بطور خاص جنبش زنان؛ بدون مرزبندی قاطع با کلیت رژیم و نظام های سرمایه داری نمی تواند در مسیر رهائی زنان و جامعه گام بردارند.

نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی بر روی اجساد هزاران هزار زن و مرد کمونیست، انقلابی و آزادیخواه بنا شده است. اما نسل جوان نیز جامعه نوین را بر خاکستر ارتجاع جمهوری اسلامی و نظم پوسیده اش بنا خواهد کرد.

بیست و پنچمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی فرصتی ست دوباره تا مبارزه متحدتر و قدرتمندتری را سازمان دهیم. یاد جانباختگان را گرامی داریم و پیام سازش ناپذیرشان را فراگیر کنیم و با صدای رساتر و گامی استوارتر در جهت سرنگونی نظام های ارتجاعی و امپریالیستی و برای شکستن درهای تمام زندان ها در ایران و سراسر جهان تلاش کنیم.

باید چوبه های دار مرتجعین جمهوری اسلامی و امپریالیسها را در هم شکنیم!
زنده باد یاد و راه سرخ جانباختگانی که همواره الهام بخش ما برای ساختن دنیایی عاری از ستم و استثمار هستند.

با تشکر از برگزار کنندگان این گردهمایی و ممنون از توجه و حوصله شما عزیزان
سپتامبر 2013
8marchnl@gmail.com

به اشتراک گذاشتن