این عرض اندام نشان دهندهء سازماندهی پر استحکامی است که در عین حال بدیل مستدلی علیه تئوری پایان جهان، و ابدیت سرمایه داری ست.
توجه کنید، زاپاتیست ها اعلامیه میدهند، در یک سطر. این شوک است، تلنگر است، ناقوس است
خطاب به خواننده:
شنیدید؟
این صدای جهان آنهاست که فرو میریزد
صدای رستاخیز جهان ماست.
دیروز سراسر شب بود.
و فردا روز، حتی شب روز خواهد بود.
دمکراسی!
آزادی!
عدالت!
از کوهستان های جنوب شرقی مکزیک کمیته مخفی انقلابی بومیان - فرماندهی کل ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزیک، دسامبر ۲۰۱۲
موسیقی همراه این اطلاعیه را بشنوید
مانند سیگار. شعر و آهنگ اثر ماریا ترزا والش، اجرا از مرسدس سوسا- ویکتور
مانند سیگار
بارها مرا کشتند
بارها گفتند او مرد،
ولی بی شک هنوز اینجا هستم و اینک دوباره زنده می شوم.
سپاسگزارم از سیه روزی
و آن دستی که خنجر داشت،
چرا که مرا چنان بد کشت،
که من هنوز آواز می خوانم
آواز خوان برای خورشید
و برای سیگار
پس از یک سال مدفون زیر خاک
همچون جان به در برده ای
که به میدان جنگ باز می گردد
بارها پاکسازی ام کردند،
بارها ناپدید شدم،
به خاکسپاری خویش رفتم،
تنها و گریان.
گرهی زدم به دستمالم،
ولی فراموشم شد
که فقط همان یک بار نبود
و همچنان آواز خواندم
همچنان آواز خوان برای خورشید
و برای سیگار
پس از یک سال مدفون زیر خاک
همچون جان به در برده ای
که به میدان جنگ باز می گردد
بارها ترا کشتند
بارها دوباره زنده شدی
باز هم شبان رنج در پیش خواهی داشت
نومید.
و وقت غرق شدن
و وقت تاریکی
باز نجات خواهی یافت
تا همچنان بخوانی
آواز خوان برای خورشید
و برای سیگار
پس از یک سال مدفون زیر خاک
همچون جان به در برده ای
که به میدان جنگ باز می گردد
ترجمه بهرام قدیمی - برگرفته از سایت اندیشه و پیکار
خطاب به خواننده:
شنیدید؟
این صدای جهان آنهاست که فرو میریزد
صدای رستاخیز جهان ماست.
دیروز سراسر شب بود.
و فردا روز، حتی شب روز خواهد بود.
دمکراسی!
آزادی!
عدالت!
از کوهستان های جنوب شرقی مکزیک کمیته مخفی انقلابی بومیان - فرماندهی کل ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزیک، دسامبر ۲۰۱۲
موسیقی همراه این اطلاعیه را بشنوید
مانند سیگار. شعر و آهنگ اثر ماریا ترزا والش، اجرا از مرسدس سوسا- ویکتور
مانند سیگار
بارها مرا کشتند
بارها گفتند او مرد،
ولی بی شک هنوز اینجا هستم و اینک دوباره زنده می شوم.
سپاسگزارم از سیه روزی
و آن دستی که خنجر داشت،
چرا که مرا چنان بد کشت،
که من هنوز آواز می خوانم
آواز خوان برای خورشید
و برای سیگار
پس از یک سال مدفون زیر خاک
همچون جان به در برده ای
که به میدان جنگ باز می گردد
بارها پاکسازی ام کردند،
بارها ناپدید شدم،
به خاکسپاری خویش رفتم،
تنها و گریان.
گرهی زدم به دستمالم،
ولی فراموشم شد
که فقط همان یک بار نبود
و همچنان آواز خواندم
همچنان آواز خوان برای خورشید
و برای سیگار
پس از یک سال مدفون زیر خاک
همچون جان به در برده ای
که به میدان جنگ باز می گردد
بارها ترا کشتند
بارها دوباره زنده شدی
باز هم شبان رنج در پیش خواهی داشت
نومید.
و وقت غرق شدن
و وقت تاریکی
باز نجات خواهی یافت
تا همچنان بخوانی
آواز خوان برای خورشید
و برای سیگار
پس از یک سال مدفون زیر خاک
همچون جان به در برده ای
که به میدان جنگ باز می گردد
ترجمه بهرام قدیمی - برگرفته از سایت اندیشه و پیکار