نلسون ماندلا ؛
قهرمان مبارزات ضدآپارتاید یا خائن ؟!
شهاب سیروان – دسامبر 2013
با درگذشت «نلسون ماندلا» در ساعات اولیه
بامدادِ ۵ دسامبر٬ اندوه و افسوس عمیقی سراسر جهان را در برگرفته است. رسانه های
بزرگ و کوچک و صفحات ارتباطات شخصی اخبارِ درگذشت ماندلا را رد و بدل می کنند. پسرِ
آفریقا و پدرِ آفریقای جنوبی در سن ۹۵ سالگی درگذشت.
عنوان این نوشته تحریکآمیز است و در شرایطی که
صف طویلِ نوشتههایی که در ستایش رهبر مبارزات ضدآپارتاید آفریقا٬ فضای رسانهای
را پُر میکنند٬ برخورد دیگری با واقعه دارد. هرچند گاه و بیگاه از سوی نیروهای
انقلابی٬ تحلیلهایی در این رابطه شده است اما در شرایطی که فضای سیاسی با تکبینی
انبوه میشود٬ باید سویه دیگر را – هرچند محدود – اما برجسته کرد. آری؛ ماندلا در
چهار گوشه جهان اسطوره مبارزه با تبعیض نژادی و در این راه مبارزی تا آخر خط
شناخته و معرفی می شود. مبارزه ای که نزدیک به ۲۸ سال از زندگی او را پشت میله های
زندان رقم زد و آنقدر این مبارزه را ادامه داد که نهایتاْ رئیس جمهور کشوری شد که زمانی
طولانی٬ زندانی آن کشور بود. ماندلا مردی شجاع٬ نیک٬ ثابت قدم٬ مورد احترام روشنفکران
و الیت های جهان خصوصاً غربی ها بود و کسی که توسط تمام جریانات جمهوری خواه و
دموکرات٬ از محافظانِ افکار و سیاست های اولترالیبرال سرمایه داری جهانی گرفته تا
مرتجعترین رهبران مذهبی مانند پاپ و خمینی و ... ٬ مورد تحسین قرار گرفته است این
است ماندلایی که می شناسیم. ماندلایی که بیان می شود. ماندلایی که رسانه ای می
شود. این چیزی است که وجود دارد و در این نوشته می خواهیم کمی به آن شک کنیم. با
چند سئوال شک را آغاز کنیم: چرا مردی که برای شایستگی مردمش مبارزه می کرد٬ به
گمانِ بسیاری از همان مردم٬ تغییر ماهیت داد و به کسی تبدیل شد که به دنبالِ روندِ
سلطه و غارت جهانی از حاصل کار و تولید محصولات مشترک همان مردم براه افتاد؟ برای
چه همراهی او با انقلاب تبدیل به همراهی او نظم مسلط شد؟ در این شخصیت رنگارنگ٬ چه
مسائل و پرسشهایی وجود دارد که توسط پوشش رمزآلودی احاطه شده است؟ این نوشته تلاش
می کند تا کمی این پوشش را کنار زند.
زندگی ماندلا و تاریخ
مبارزاتی او در ANC*
درباره زندگی ماندلا در رسانه های بزرگ و کوچک
مطالب و کتابهای زیادی موجود است
و خوانندگان گرامی را به آنها ارجاع می دهم اما
گذری سریع بر فرازهای مهم زندگی ماندلا خواهیم داشت که در تشخیص روندها و تغییرات
اهمیت دارند.
ماندلا در ۱۸ جولای ۱۹۱۸ در Transkei آفریقای جنوبی متولد شد. او در یک خانه و
خانواده شاهی از قبایل معروف آفریقای جنوبی به دنیا آمد. در سال ۱۹۲۴ یعنی زمانی
که او به ANC* (کنگره ملی آفریقا) پیوست٬ فارغ التحصیلِ
حقوق بود. ANC در سال ۱۹۱۲ تشکیل شده و حزبی بود که برای
دفاع از اکثریت سیاهپوست در برابر اقلیت سفیدپوست و مبارزه اش برای براندازی نظم
اجتماعی موجود بود. این حزب از سال ۱۹۳۰ ارتباط رسمی و وسیعی با حزب کمونیست
آفریقای جنوبی ایجاد کرد. وقتی ماندلا به حزب پیوست با کمک دو رفیق دیگر بنام های Walter Sisulu و Oliver Tamboلیگِ جوانان ANC را
ایجاد کردند. این لیگ از نیروهای قدیمی حزب بسیار رادیکال تر بود و طرفدار برگزاری
تظاهرات توده ای و میلیتانت بود. سال ۱۹۴۸ از راه رسید. سالی عجیب که همه را شگفت
زده کرد. حزب ملی** در
انتخابات پیروز شد و سفیدپوستان را ترساند. این پیروزی به Swart
Gevaar یا «خطر سیاه»
معروف شد٬ چون برنامه ای با این عنوان داشتند: «سیاهپوستان در جایگاهِ خود The negro in his place». در این برنامه به برابری اقتصادی توده های
مردم و خلع ید از استثمارگران تاکید شده بود. رئیس جمهور دکتر دنیل مالان که یک
کشیش کلیسای رفرمیست داچ بود٬ به سرعت و آجر به آجر و قانون به قانون؛ دیواری بنام
«آپارتاید بزرگ grand apartheid ساخت. آپارتاید
به معنی جداسازی است. سیستمی برای تفکیک مردم بر اساس رنگ شان (سیاه٬ رنگین پوستان
و بومیان) است که تا ۱۹۹۴ در آفریقای جنوبی کاربست داشت.
این نام رژیمی بود که با دولتش از ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۲ بر آفریقای جنوبی
حکومت می کرد. در قانون آپارتاید٬ تمام ابعاد زندگی به شدت مدون شده بود و برای
هر مجموعه جمعیتی قوانین ریز و درشت بسیاری وجود داشت که از نیمکت های قابل نشستن
تا گروههای نژادی را شامل می شد. هر شهروندی می بایست یک کارت شناسایی داشته باشد
که نژاد وی در آن مشخص و نوشته شده باشد. این سیاست برای احراز مشروعیت ایدئولوژیکِ
خود در سطح جهانی٬ آپارتاید را در مبارزه با کمونیسم و در کمپین ضدکمونیسم تعریف
می کرد (چرا که حزب کمونیست در سال ۱۹۵۰ ممنوع شده بود و اعضای آن به ANCپیوسته بودند).
این موضوع باعث شد که ANC بیشتر فعال شود
و در جریان اوج گیری جوانان در آن٬ در سال ۱۹۴۹ رهبری کنگره به جوانان رسید. جنبش
مخالفت با آپارتاید به تدریج توده ای شد و در جریان کارزارِ چالش در ۱۹۵۲ (عدم
همراهی و نپذیرفتنِ قانون آپارتاید) در طول چند ماه به موفقیت های چشمگیری در میان
توده ها رسید. با این اوضاع در جولای ۱۹۵۲ ماندلا دستگیر شد. او به همراه ۹ رفیق
دیگر به ۹ کاه کار طاقت فرسا محکوم شدند اما این حکم با دو سال حبس جایگزین شد.
ماندلا برای قدرت حاکم خطرناک شناخته شد. در این زمان هسته رهبری ANC در
حال تدارک کار مخفی بود چرا که زمینه های ممنوع الفعالیت شدن ANC
فراگیر شده بود اما کماکان اقدام مسلحانه در دستور کار نبود. در همین شرایط ماندلا
در حال بررسی و اندیشیدن به قدرت سفیدپوستان بود که با خشونتی رو به افزایش تقویت
میشد و تهدید کرده بودند که شهری در حاشیه یک منطقه شورشی را پاکسازی خواهند کرد.
ماندلا وقتی با این اوضاع روبرو شد٬ اذعان کرد که زمان مبارزه پاسیو به پایان
رسیده و عدم خشونت یک استراتژی بیهوده است و هیچگاه قادر به براندازی یک نظام
هرچند اقلیت نخواهد بود. او اشتباه نمی کرد چرا که آن شهر در فوریه ۱۹۵۵ به دلیل
شورشهای تودهای پاکسازی شد. بعد از آن شورش تودهها گسترش یافت و به شهرهای دیگر
گسترش یافت. مرکز شورشها شهری شد که
نام آن را
شهر جنوب غربی یا Soweto
گذاشتند.
و این روند ادامه داشت تا اینکه ANC در
۲۵ و ۲۶ جون ۱۹۵۵ در کیپ تاون٬ «منشور آزادی» را که یک مانیفست سیاسی واقعی و طویل
المدت بود٬ به تصویب رساند. برای اولین بار بود که سازمان علاوه بر انتقاد از
قانون آپارتاید٬ یک پیشنهاد جامع برای ایجاد یک آفریقای جنوبیِ دموکراتیک و نه
راسیستی را ارائه می کرد. یک طرح مساله دیگر٬ یک واکنش به قدرت. و این موضوع بزرگی
برای قدرت حاکم بود.
این مسائل باعث شد که در
دسامبر ۱۹۵۵ و در Soweto٬ ماندلا و ۹۱ نفر دیگر از
اعضای ANC به بالاترین درجه خیانت محکوم شوند که
نهایتا می بایست منجر به مجازات مرگ آنها میشد. دادگاه (معروف به دادگاه خیانت)
به سرعت آغاز شد و به مدت ۵ سال موجب شد که چهره داخلی و خارجی آفریقای جنوبی
دستخوش تغییر شود. در مارس ۱۹۶۰ و متعاقب شورشهای تودهای٬ قتل عام Sharpeville بوقوع پیوست که ۷۹ نفر در آن کشته شدند. از
آن پس برخی کشورها نسبت به تحریم های بین المللی وارد عمل شدند و در آفریقای جنوبی
ANC و دیگر سازمانهای سیاه پوستان ممنوع شدند.
در همین سال و سال های بعدی میریام ماکبا*** –خواننده مشهور آفریقای جنوبی- در
سازمان ملل متحد سخنرانیهایی داشت و کشورها را به تحریم دولت آفریقای جنوبی فرا میخواند.
دامنه شورشهای تودهای در محکومیت دادگاه خیانت نیز روز به روز فراگیرتر میشد و
این فشارها منجر به اقدامات مخفیانه ای شد که در نهایت در سال ۱۹۶۱ ماندلا دادگاه
علنی را ترک کرد اما به سرعت زندگی مخفی را در پیش گرفت. در همین
سال ANC یک میتینگ مخفی برگزار کرد که یکی از
بزرگترین گردهم آییهای این سازمان بود. ماندلا پیشنهادی داد که بعد از ساعت ها
بحث و جدل٬ جنبش ضد آپارتاید را به اتخاذ تصمیمی واداشت مبنی بر راه اندازی
مبارزه مسلحانه با ایجاد یک سازمان نظامی. نام «نیزه ملت the
spearof the nation » برای این سازمان انتخاب و رهبر آن نلسون
ماندلا شد. او در منطقه ای روستایی در شمال ژوهانسبورگ مستقر گردید. در همین مکان
بود که ماندلا آثار نظامی کلاوسویتس**** On War by von
Clausewitz را مطالعه کرد. در همین
زمان و پیش از آن در کنیا٬ الجزایر و کامرون چریک های نظامی وارد عمل شده بودند و
ارتباطات گسترده ای بین نیروهای انقلابی آفریقا با اتحاد جهاهیر شوروی از یک سو و
با جمهوری خلق چین از سوی دیگر برقرار شده بود. عمل به اقدام نظامی عمدتا بر اثر
مرزبندی های چین تحت رهبری مائو با شوروی –شوروی در این زمان توسط مائو٬ سوسیال
امپریالیسم معرفی شده بود- و دفاع از مبارزات خلق های تحت ستم در مبارزه برای
استقلال تقویت می شد. سیاست شوروی ها عمدتا در خدمت رقابت آنها با بلوک
امپریالیستی غرب به سرگردگی آمریکا بود. این عوامل به تقویت تفکر سازماندهی
مسلحانه در آفریقای جنوبی نیز کمک کرد و در سال ۱۹۶۲ شاهد اولین عملیات های نظامی تحت
رهبری ماندلا بودیم.
در سال ۱۹۶۳ ماندلا توسط خبرچینان رژیم شناخته و دستگیر شد. او در این
زمان 44 ساله بود و در دادگاه خود نطق مهمی ایراد کرد: «تمام زندگی من به مبارزه
برای مردم آفریقای جنوبی اختصاص دارد. من بر علیه سلطه سفیدپوستان مبارزه کردم و
بر علیه سلطه سیاه پوستان نیز مبارزه کردم. ایده آل من بهای سنگینی داشت و آن ایجاد
جامعه ای دموکراتیک بود که هرکسی در آن بتواند با فرصت های برابر و هارمونی زندگی
کند. امیدوارم آنقدر زنده بمانم که آن را بدست آورم. اما اگر لازم باشد این ایده
چیزی است که حاضرم برایش جان خود را بدهم.»
او به حبس ابد محکوم شد٬ او تقریبا ۲۸ سال در حبس بود. ANC هم
کاری نتوانست بکند.
سال های زندان؛
مذاکرات مرموز و آزادی
در طول ۲۸ سال زندان او تلاش های زیادی در عرصه
مبارزه ایدئولوژیک و مبارزه سیاسی کرد٬ بویژه با کسانی که بعد از او دستگیر شدند. مخصوصا
با بیرون از زندان تماس داشت و از طریق یک زندانی با نام مستعار Joe my Baby که با مهارت نامه ها و پیام هایش را به بیرون منتقل میکرد٬ با مردم در
تماس بود. در بیرون از زندان٬ رژیم تلاش زیادی کرد و نشان داد که این برخورد با
ماندلا و شورشهای تودهای درواقع مبارزه با خطر کمونیست است که مورد استقبال هم
پیمانانش مانند آمریکا٬ اسرائیل و تعداد محدودی از کشورها قرار گرفت. در همین دوره
و حوالی سالهای ۱۹۵۹ – ۶۰ رژیم آفریقای جنوبی شروع به کوچ دادن سیاهپوستان از
نواحی مرکزی برخی شهرها کرد و بسیاری از شهرها بویژه شهرهای بزرگ با تغییر جمعیت ٬ بافت شهری٬ تغییرِ نام خیابانها و میادین
... روبرو شدند.
در سال ۱۹۷۶ در شهر Soweto یک شورش بزرگ
رخ داد. این شورش در مخالفت با سیاست کوچ اجباری و تغییر محتوای کتب آموزشی و ...
آغاز شد و تعداد زیادی کشته و مجروح باقی گذاشت. رقم کشته شدگان تا بیش از ۵۳۰ نفر
گزارش شده است. همه سیاهپوست! در این زمان ANC از تبعید٬
فعالینی را برای سازماندهی عملیات مسلحانه بر علیه رژیم سفیدپوستان گسیل می داشت. در
همین دوره و بعد از کودتا در چین سوسیالیستی و گیجی کمونیستهای دنیا٬ در ANC هم
شکافی رخ داد و بخشی که عمدتا گرایشات مائوئیستی داشتند و در رابطه به گروهها و
سازمانهای طرفدار چین در آفریقا بودند٬ بطور مرموزی ترور شده یا به قتل رسیدند.
این موضوع زمینه تبلیغاتی خوبی برای رژیم فراهم کرد.
دهه ۸۰ فرا رسید و همزمان با گیجی و شکستهای
مکرر کمونیستهای دنیا و شکست انقلاب ایران٬ تحریم های بین المللی بر آفریقای
جنوبی نیز رنگ میباخت. بویژه با کودتا در چین و پیروِ آن روندِ اصلاحات دولت
شوروی و زمینه چینی برای فروپاشی آن٬ تبلیغِ رژیم آفریقای جنوبی بر علیه کمونیستها
دیگر بُرِش قبلی خود را نداشت. سیاستها باید عوض میشدند و سئوال این بود که
چگونه سیاست لیبرال دموکراسی را بر چهره رهبران آفریقای جنوبی بَزک کنند؟ دولت
آپارتاید در مجامع بین المللی ایزوله بود و هر روز درگیر خواباندن شورش در مناطق
سیاهپوست نشین بود و باید داستان عوض می شد و واژه «آزادی» میبایست جایگزین تمام
این مسائل میشد.
برای همین بود که در سال ۱۹۸۲ نلسون ماندلا برای
یک دوره درمانی به زندان Pollsmoor
منتقل شد. این اتفاقی نبود و کاملاً استراتژیک بود. این استراتژی جدید در ژانویه
۱۹۸۵ علنی شد؛ پرزیدنت P. W.
Botha پیشنهاد داد که
زندانیان سیاسی سالخورده در سراسر جهان به شرطی که «خشونت سیاسی را بدون قید و شرط
رد کنند» آزاد شوند. ماندلا این شرط را رد کرد و به مذاکره مبادرت ورزید. پذیرش این
مذاکرات از سوی ماندلا٬ محل دعوای بزرگی واقع شد که هیچگاه انعکاس مناسبی نیافت.
مثلا Oliver Reginald Tambo
رئیس وقت ANC درمورد مذاکرات ماندلا و رژیم آپارتاید گفته
بود: زندانیان نمی توانند برای آزادی شان مذاکره کنند! اما او و بسیاری از مسئولان
و کهنه کاران کمونیست ANC کنار گذاشته شدند. قراری هم گذاشته شد؛ محتوای مذاکرات مخفی خواهد ماند و حتی
تا امروز هم مخفی مانده اند و ما نمی توانیم بدانیم که محتوی مذاکرات چه بود! به
غیر اندک موارد جزئی مانند: رد کردن ایده ی حق وتو توسط اقلیت سفیدپوست در آیندهی
آفریقای جنوبی توسط ماندلا چیزی نمی دانیم. برخی مسائل هم در واقعیت روشن شدهاند.
مابین سالهای ۱۹۸۸ – ۸۹ مذاکرات شتاب گرفت٬ Frederik de Klerk در
انتخابات ۱۹۸۹ جایگزینِ Botha شد٬
دیوار برلین فروریخت و دولت آپارتاید دیگر نمی توانست کمافی السابق به بهانه
کمونیست بودن٬ ANC را سرکوب
کند. آفریقای جنوبی در جهت غلط تاریخ بود و باید به سرعت کاری انجام می شد تا با
تاریخ همسو شود. به سرعت.
این تحرک سیاسی؛ در فوریه ۱۹۹۰ کلید خورد و رئیس
جمهور جدید de Klerk آزادی ماندلا و لغو
ممنوعیتِ ANC را اعلام کرد. تا چندی قبل از این٬ تصور
این امر هم محال بود. ماندلا پیش از آزادی خطاب به مردم گفت که: وعده نمی دهد بلکه
تضمین می کند که معادن٬ بانکها و منابع طبیعی ملی شوند و ... این وعده ها قلب
منشور آزادی***** بود که سالها پیش تدوین
شده بودند. در روز ۱۱ فوریه ماندلا آخرین قدم هایش در «راهپیمایی طولانی برای
آزادی» را برداشت.
پایان آپارتاید٬ ریاست جمهوری و افتخار
مذاکرات تدوین قانون اساسی برای آینده آفریقای
جنوبی با شرکت ANC٬ حزب ملی (National Party ) و نمایندگانِ دیگر سازمان ها و جنبش های
سیاهپوست آغاز به کار کرد. ماندلا در سال ۱۹۹۱ به رهبری ANC رسید. او مذاکرات علنی را
با حزب ملیِ de Klerk و مذاکرات برای آزادی از
آپارتاید را رهبری کرد. آپارتاید در جون ۱۹۹۱ رد شد و در مارس ۱۹۹۲ بطور کامل ملغی
گشت.
در دسامبر ۱۹۹۳ ٬ ماندلا و de Klerk هر دو با هم موفق به
دریافت جایزه صلح نوبل شدند.
در آوریل ۱۹۹۴ اولین انتخابات چند نژادی در این کشور برگزار شد و طبق
انتظار ANC با ۶۵٪ پیروز شد. رهبر حزب٬ ماندلا به
عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و اینکار توسط پارلمان جدیدی صورت گرفت که ANC در ۷
ایالت از ۹ ایالت کشور پیروز شده بود. ماندلا تا ۱۹۹۹ رئیس جمهور بود و بعد از آن
اعلام کرد که دیگر در انتخابات شرکت نخواهد کرد.
اما چرا خیانت یک قهرمان؟
با نگاهی که در نوشته وجود دارد؛ از بیوگرافی
ماندلا گرفته تا تمام عرصه هایی که رهبری کرده٬ قهرمانی را می بینیم که مبارزهای
که می کند را باور دارد و بهای سنگینی برای آفریقای جنوبی پرداخته است اما امروز بحثِ
خیانت او مطرح می شود! چرا؟ فقط چون مذاکره کرده است؟ فقط چون خودش هم رئیس جمهور
شد؟ یا اینکه نتوانست این کشور را مطابق مذاقِ ما سوسیالیستی کند؟ نه. پاسخ کلی
نمیتوان داد و باید تحقیق مفصلی کرد. براحتی نمیتوان ماندلا را نوکر امپریالیستها
یا انقلابی کمونیست یا ... نامید. اما با توجه به تاریخچهی مبارزه انقلابی در
آفریقا٬ واقعیتهای پیشِرو در آفریقای جنوبی و سنگ بناهایی که ماندلا برای آن
نهاد و درک این موارد مشخص در مناسبات عامی که جهت حرکت دنیا را تعیین میکند؛ میتوان
جمعبندیهایی ارائه داد.
امثالِ این جمع بندی بعد از گذشت ۱۶ سال از
تجربه دموکراسی در آفریقای جنوبی قابل حصول هستند:
شکست مساله اقتصاد: طبق منشور آزادی قرار بود که مالکیت معادن٬ بانک ها و
منابع معدنی ملی شود و در توافقات٬ وقتی قدرت به ANC رسید٬ باید
تکلیف سمبل ها و شریانهای اقتصادی رژیم آپارتاید مشخص میشد. بجای ملی کردن (nationalising) معادن٬ ماندلا دیدارهای
مکرری با Harry Oppenheimer رئیس سابق کمپانی معادنِ Anglo-American و De Beers داشت و بلافاصله بعد از
انتخابات ۱۹۹۴ درست برخلاف منشور آزادی و برنامه اقتصادی ANC٬ قراردادهای
جدیدی با Oppenheimerمنعقد شد
و کلیدهای اقتصادی را که از او سلب شده بود به او بازگرداند و اینبار در دورِ
جدیدی از استثمار. شرم آور است. در آن دیدارها٬ قدرت سیاسی ماندلا تحکیم شد اما
ثروت ناشی از طلا٬ الماس و نیروی کار سیاهپوستان... در دست عده ای سرمایه دار
بزرگ سفیدپوست و کمپانیهای عظیمشان باقی ماند و تحکیم شد. چنین داستانی برای Reserve Bank of South Africa نیز تکرار شد؛ با اینکه خود ماندلا در
مذاکرات صلح اذعان کرده بود که ملی کردن این بانک عظیم توافق شده است!
آفریقای جنوبی قهرمان نابرابری در دنیای امروز
است؛ جمعیت سیاهپوست که ۸۰٪ جمعیت کشور را تشکیل میدهند٬ تنها کنترل ۵٪ از ثروت کشور
را در اختیار دارند. از سال ۱۹۹۴ تا کنون؛ تنها ۳٪ از زمینهای قابل کشت و زرع که
پیش از آن در اختیار سفیدپوستان بود به کشاورزان سیاهپوست واگذار شده است. مردم
سیاهپوستِ این کشور از قولهای برابری بسیار دور هستند.
این جمعبندی از اینجا بدست می آید که مسائل
اقتصادی هیچگاه در حل مساله آپارتاید به چالش کشیده نشد و تنها به لایه نازکی از
سیاهپوستان اجازه ارتقا به طبقه بورژازی سفیدِ آفریقای جنوبی داده شد که باید در
حراست از سودهای کلان اجتماعیِ آنها و جنایت و استثمار تودههای سیاهپوست شراکت
کنند.
این جمع بندی وقتی برای دانشجویان سیاهپوست
عریان شد که ماندلا و برخی رهبران وفادار به او در ANC ٬ محتوای منشور آزادی را
تغییراتی داده و از سایر مفاد آن نیز تفاسیرِ جدیدی ارائه میکردند. تغییرات و تفاسیری
که فقط سود شرکتهای چندملیتی و بورژوازی سفید در آفریقای جنوبی را تضمین میکرد.
این جمع بندی برای کمونیستهای ANC و دیگر چپهایی که ماندلا را حمایت میکردند
جنبه دیگری هم داشت. وقتی ماندلا با ملی گرایان وارد مذاکرات توافق شد٬ درواقع سند
استثمار توده های سیاهپوست توسط سرمایهداری سفیدپوست آفریقای جنوبی را امضا کرد
و قدرت را در دست آنها وانهاد. برعکس٬ طرف مذاکره ماندلا
De Klerk٬ صراحتا اعلام کرد که مذاکرات برای او بهیچ
وجه به معنی کناره گیری از قدرت نیست!
ماندلا٬ تبدیل به قهرمان سرمایه داری و الیتهای
کاپیتالیسم در سرتاسر جهان شد. چراکه او به جیبهای (سرمایههای مادی و اقتصادی)
آفریقای جنوبی نه دست زد و نه حتی نزدیک شد. او آفریقای جنوبی را رها کرد تا در
مسیر سرمایهداری جهانی مورد یورشهای غارتگرانه واقع شود. این یعنی بالاترین حد
خشونت بر علیه مردم فقیر.
شکست مساله انتقال
قدرت: مذاکرات صلح دو جنبه مهم را پوشش می داد: جنبه
اقتصادی و سیاسی. وقتی ماندلا با ناسیونالیست ها وارد مذاکره شد٬ سیاست را از
اقتصاد جدا کرد و این بزرگترین خیانت به تودههای سیاهپوست بود. مساله مالکیت
ثروت و زمین در قلب مساله انتقال قدرت قرار دارد و این در منشور آزادیِ اولیه موجود
بود اما ماندلا هر انتقادی به این توافق را ایگنور میکرد. و خود را بر توافق
سیاسی متمرکز نمود و البته نگران این بود که تودهها شورش بیشتری کنند و آتش همه
جا را بگیرد و تمام مذاکرات را به باد دهد.
او هرگز جزئیات مذاکرات آزادیاش را نگفت و حتی
در چند مورد که برخی از دیگر زندانیان همراه او لب به افشاگری گشودند٬ یا ناپدید
شده یا به قتل رسیدند و ماندلا سکوت کرد. شاید به این دلیل باشد که او در مذاکرات
پذیرفته بود که مبارزه و جنگش را میفروشد. حقانیت مبارزه و مردمش را به کریهترین
چهرههای سرمایه داری میفروشد و بازگشت سرمایه برای اتمام آپارتاید را تضمین میکند.
او می خواست دههها نابرابریِ اجتماعی بناشده بر راسیسم را با یک مدل دیگر از
جامعه سرمایه داری رفع کند ... این مطلقا بی معنی است چون کارکردِ این سیستم نشان
داده که میتواند شکلهایی با نابرابری بیشتری را ایجاد کند. فقط تصور اینکه
آفریقای جنوبی میتوانست یک کشور سوسیالیستی شود و ارزش کار توده ها و ثروت جامعه
با مناسبات دیگری تقسیم گردد٬ تکان دهنده است.
روشن است که ماندلا هرگز Lumumba و Sankaraنیست که
برای سیاست دفاع از توده ها و منافع آنها توسط امپریالیستها به قتل رسیدند. آنها
هیچگاه مانند نلسون ماندلا رسانهای نخواهند شد. آفریقای جنوبیِ ماندلا امروزه
تبدیل به کشوری شده که سیاهپوستان در فلاکتی به مراتب بیشتر از دوران آپارتاید
زندگی میکنند. اگر در آن دورهی زمانی٬ سیاهپوستان توسط مزرعهداران سفید کشته میشدند٬
امروز ارتشیانِ سیاهپوست به کارگران همرنگشان شلیک میکنند.
پایان آپارتاید یک کلاهبرداری از مردم سیاهپوستِ آفریقای جنوبی بود. جامعه
رنگارنگی که ماندلا از آن سخن میگفت فقط در ذهن او و دستیارانش بود. فضای ترسِ بعد
۱۹۹۴ وحشتناک است. سیاهپوستان آفریقای جنوبی فقط در رای دادن و داشتن کارت
شناسایی آزاد هستند.
تحقیق بیشتر و شناسایی ابعاد مبارزهای که ماندلا آن را رهبری کرد٬
برای فعالینِ انقلابی جنبش کمونیستی ایران و همه دنیا ضروری است. در ایامی قرار
داریم که این مطالعه با شواهد بیشتری همراه است و نمونههای زیادی مانند آفریقای
جنوبی در اطرافمان شکل میگیرند. برای سرنوشت مردم ایران – بویژه تودههای کارگر و
زحمتکش٬ زنان و ملل تحت ستم و ... – برنامههای زیادی در حال تدارک و اجرا هستند.
نمونههای کارزاری و کمپینی و قانونی که در جنبش ما باب شدهاند را باید جدی
بگیریم و درسهای تاریخ را با خود همراه کنیم. فقط در این صورت و با تجهیز به بینشی علمی و رهاییبخش است که میتوانیم
سویهی دیگری را در برابر خلقهای تحت ستم و استثمار ترسیم و نمایندگی کنیم.
توضیحات:
منبع اصلی این نوشته آرشیو هفتهنامههای آنارشیست – کمونیستهای دهه
۸۰ – ۹۰ بلژیک است که متاسفانه اینترنتی نیست
و بصورت کاغذی قابل دسترسی است. از رفیق عزیزم
«فلور.م
» بابت اینکه نشریات ارزشمند خود را در اختیارم قرار داد٬ سپاسگذارم.
*****The
Freedom charter states :